پــارت سـوم؛ یـه شــخـص دیـگــه.
از اونجایی که پسر جوانتر فکر نمیکرد شخص روبهروش همون آقای اکس مورد نظرش باشه، بند کولهاش رو بیشتر توی مشتش فشرد و لب باز کرد.
_با... جئون جونگکوک کار دارم.
پسر بزرگتر بهطور نمایشی دستش رو سمت چپ قفسهسینهاش -روی قلبش- گذاشت و گفت:
_آه... همچین پسر خوشگلی با من کار داره؟ باید روز آخر زندگیم باشه... امرتون چیه؟
ابروهای تهیونگ با تعجب بالا پریدن و زمزمهوار پرسید:
_تو... جئون جونگکوکی؟
جونگکوک درحالی که یک تای ابروش رو بالا میانداخت، نگاهی به سرتاپای خودش کرد و بعد دوباره به پسر روبهروش خیره شد.
_آره...؟ چطور، از اون چیزی که فکر میکردی جذابترم؟
تهیونگ زبونش رو روی لبهاش کشید و بدون توجه به حرف پسر سالبالایی، گفت:
_من کیم تهیونگم، دیروز بهت پیام دادم.
چشمهای جونگکوک در ثانیه درشت شدن و صدای نسبتاً بلندش توی فضای گاراژ پیچید.
_چــی؟ ووها! تصور این قیافه رو نداشتم؛ بهعنوان یه آدم ناشناس که کمک میخواد، زیادی خوشگلی.
تهیونگ که کمی ترسیده بود، قدمی به عقب برداشت و زمزمهوار گفت:
_قرار بود توی یه موردی کمکم کنی. یعنی... نمیکنی؟
جونگکوک به ماشین پشت سرش که کاپوتش باز بود، تکیه و پاسخ داد:
_یه درصد فکر کن بهت کمک نکنم عزیزم!
دستهاش رو جلوی سینهاش به هم گره زد و اضافه کرد:
_چه کمکی میخوای؟
پسر کوچیکتر برای لحظهای مکث کرد و بعد پاسخ داد:
_من روی یه نفر کراش دارم و میخوام کمکم کنی که باهاش قرار بذارم.
جونگکوک با ناباوری ابروهاش رو بالا انداخت.
_آه... حس میکنم شکست عشقی خوردم. کی هست؟ و چرا از «من» کمک میخوای؟!
تهیونگ قدم مرددی به جلو برداشت و گفت:
_یانگمی و چون... اکسته؟ خب، منظورم اینه که تو میشناسیش؛ میدونی از چه چیزایی خوشش میاد و چه چیزایی نه.
جونگکوک سرش رو به نشونهٔ تأیید تکون داد و بعد آه ناامیدی کشید.
_آه... اون دخترهٔ خلوچل... برای اینکه دنبالش بیفتی زیادی خوشگلی. بهنظرم کیسهای تاپتر رو امتحان کن.
مستقیم به چشمهای پسر کوچیکتر خیره شد و همزمان با لبخند کج روی لبهاش زمزمه کرد:
ESTÁS LEYENDO
Signor Ex (Kookv)
Fanfic➳ Signor Ex تمامشده. ✔️ تهیونگ روی همدانشگاهیش کراش داشت؛ اما برای اعتراف زیادی خجالتی بود و چه کسی بهتر از دوستپسر قبلی اون دختر میتونست بهش کمک کنه؟ +خیلیخب آقای اکس، حالا چکار کنم؟ _برای شروع، دو قدم بیا جلوتر پتال! کاپل: کوکوی ژانر: عاشقانه...