پــارت شــانـزدهـم؛ پــیـرســیـنـگ.
حدود یک هفته بعد، همهچیز بین اون دو پسر مثل پارتنرها میگذشت.
پسر سالبالایی صبحها اجازه نمیداد مونقرهای قبل از بوسیدن لبهاش از در خوابگاه بیرون بره؛ درست مثل یه روتین و شبها -با اینکه تهیونگ برخلاف درخواستهای زیادِ جونگکوک، قبول نمیکرد روی تخت پایین کنارش بخوابه و کوچیک بودنش رو بهونه میکرد- بهعنوان «شب بهخیر» لبهای همدیگه رو میبوسیدن.
این بوسهها گاهی تبدیل به مکهای عمیق و طولانی میشدن و گاهی در حد یه بوسهٔ سطحیِ «شب بهخیر» باقی میموندن؛ اما با تمام اینها، پسر سالپایینی هنوز نتونسته بود اسم درستی برای چیزی که بینشون بود، پیدا کنه.
جونگکوک درست طوری باهاش رفتار میکرد که انگار توی رابطهان و حتی ازدواج کردن!
اون پسر براش آشپزی میکرد، به محل کار و دانشگاه میرسوندش و خیلی اوقات برای اینکه بتونه روی درسش تمرکز کنه، خوابگاه رو ترک میکرد و بیدلیل وقتش رو داخل گاراژ میگذروند.
چیزی به امتحانات نمونده بود و با وجود اینکه مونقرهای تلاش میکرد تمرکزش رو روی درسش بذاره؛ اما فکر جونگکوک برای لحظهای از سرش بیرون نمیرفت.
طی یک هفتهٔ گذشته با یانگمی هیچ تماسی نداشت و همدیگه رو ملاقات نکردن. چند باری اتفاقی اون رو داخل سلف و فضای دانشگاه دید؛ اما هر بار یا بهنحوی فرار میکرد تا دختر اون رو نبینه و یا خودش رو به اون راه میزد.
دلش میخواست دربارهٔ این موضوع با پسر بزرگتر صحبت کنه؛ اما از جوابی که قرار بود دریافت کنه، بیدلیل میترسید.
گاهی توی افکارش فکر میکرد که احتمالاً با توجه به اتفاقِ یک هفته پیش، حالا صرفاً سکسپارتنر همدیگه حساب میشن؛ درحالی که از اون شب به بعد بهجز بوسه و بغلهای ناگهانی و طولانی که از سمت جونگکوک دریافت میکرد، هیچ تماس فیزیکیِ دیگهای با همدیگه نداشتن.
پسر مکانیک تقریباً عادت کرده بود که هماتاقیش رو بدون دلیل از پشت بغل کنه و همراهش اینطرف و اونطرف بره یا بین درسخوندن و غذاخوردنش، گوشههای مختلف موها و صورتش رو ببوسه.
اون عادت کرده بود که برای هر بار صدا زدنش از القاب مختلفی که باعث پیچشی دلانگیز توی شکم تهیونگ میشدن، استفاده کنه و تقریباً هیچ جملهای رو بدون اون اسمهای مستعار به زبون نمیآورد و با تمام اینها تهیونگ گیج بود.
نمیتونست و نمیخواست انکار کنه که به پسر موبلوند علاقهمند شده و از کارهاش با وجود خجالتش، لذت میبره؛ اما سردرگم بود.
![](https://img.wattpad.com/cover/353596856-288-k369273.jpg)
YOU ARE READING
Signor Ex (Kookv)
Fanfiction➳ Signor Ex تمامشده. ✔️ تهیونگ روی همدانشگاهیش کراش داشت؛ اما برای اعتراف زیادی خجالتی بود و چه کسی بهتر از دوستپسر قبلی اون دختر میتونست بهش کمک کنه؟ +خیلیخب آقای اکس، حالا چکار کنم؟ _برای شروع، دو قدم بیا جلوتر پتال! کاپل: کوکوی ژانر: عاشقانه...