Part 7; He Satisfies Me.

5.4K 884 146
                                    

پــارت هـفــتـم؛ اون ارضــام مـی‌کــنـه.

_از صبح تا حالا چیزی خوردی موقشنگ؟

جونگ‌کوک درحالی که به ساعت موبایلش نگاه می‌کرد، از تهیونگ -که از زمان خشک‌شدن موهاش روی صندوق عقب ماشین لم داده بود و هر چند لحظه یک بار رنگ موهاش رو داخل دوربین سلفی موبایلش چک می‌کرد- پرسید و تهیونگ «نچ» بلندی گفت.

پسر موبلوند حلقهٔ سوئیچش رو دور انگشتش چرخوند و دوباره به حرف اومد:

_پس پاشو بریم یه چیزی بخوریم. دارم از گرسنگی می‌میرم.

تهیونگ با وسواس برای بار هزارم خودش رو چک کرد و پرسید:

_موهام بد نیستن؟

پسر بزرگ‌تر چشم‌هاش رو توی کاسه چرخوند و به‌سمت کرکرهٔ گاراژ رفت.

_نه، شبیه شاهزاده‌ها شدی کوچولو. حالا بلند شو.

پسر مونقره‌ای از روی صندوق ماشین پایین پرید و به‌طرف جونگ‌کوکی که کرکره رو تا نصف بالا داده بود، قدم برداشت. دستش رو پشت گردنش کشید و درحالی که از زیر کرکره رد می‌شد، زمزمه کرد:

_در اون حد هم خوب نشدم...

جونگ‌کوک بعد از تهیونگ از اون زیر بیرون اومد و بعد بلافاصله دستش رو دور گردن پسر انداخت.

_چرا، دقیقاً در همین حد خوب شدی! حالا بیا تا یه شخص مهم رو بهت معرفی کنم.

چشم‌های تهیونگ کمی درشت شدن و هم‌پا با پسر بزرگ‌تر قدم برداشت.

شخص مهم؟ کی رو می‌خواست بهش معرفی کنه؟ دوست‌دختر یا یه همچین کسی؟!

_معرفی می‌کنم، پسر جذابم!

با لبخندی گنده و برق توی چشم‌هاش به موتورسیکلت مشکی‌رنگی که جلوشون پارک شده بود، اشاره کرد.

_این رو می‌خواستی بهم معرفی کنی؟

تهیونگ که حالا پوکر شده بود، با بی‌حوصلگی پرسید و جونگ‌کوک بعد از برداشتن دستش از دور گردن پسر، به‌سمت موتورش رفت.

_بهش نگو «این»، ناراحت می‌شه!

دستش رو روی بدنه‌اش کشید و بعد با ردکردن یه پاش از روی اون، سوارش شد. نگاهش رو به تهیونگِ منتظر داد و هم‌زمان که کلاه کاسکتش رو روی سرش می‌ذاشت، بهش اشاره کرد:

_سوار شو.

پسر کوچیک‌تر به طبعیت از جونگ‌کوکی که درحال روشن‌کردن موتورش بود، پشتش نشست و دست‌هاش رو روی شونه‌هاش گذاشت.

زیاد طول نکشید که موتور از جاش کنده بشه و با سرعتی بالا شروع به حرکت کنه.
سرعتش باعث شد پسر کوچیک‌تر شونه‌های پسر موبلوند رو محکم‌تر بگیره تا نیفته و مدت زیادی نگذشته بود که صدای جونگ‌کوک بلند شد:

Signor Ex (Kookv)Onde histórias criam vida. Descubra agora