Part 11; Naked Statue.

5.3K 889 92
                                    

پــارت یـازدهــم؛ مـجـســمـهٔ بـرهــنـه.

نگاه شوک‌زده‌اش بین صورت خندون پسر و چمدون و کارتنی که کنارش روی زمین بودن، چرخید و بعد زمزمه‌وار پرسید:

_اینجا چکار می‌کنی؟

پسر موبلوند با تعجبی ساختگی گفت:

_منظورت چیه که اینجا چکار می‌کنم؟ نمی‌خوای به هم‌اتاقی جدیدت خوش‌آمد بگی؟

_هم‌اتاقی؟!

تهیونگ یه بار دیگه از روی شوک فریاد زد و جونگ‌کوک به‌سرعت به‌سمت در پرواز کرد تا اون رو ببنده.

_چرا داد می‌زنی خوشگله؟ چیز عجیبی نگفتم که...

پسر مونقره‌ای تقریباً پریدن پلکش رو احساس کرد.

_چیز عجیبی نگفتی؟ جئون جونگ‌کوک، تو...

_جانگ!

موبلوند با تأکید بین حرفش پرید و پسر کوچیک‌تر اما دستش رو بی‌اهمیت توی هوا تکون داد.

_حالا هرچی! تو احیاناً خونه نداری؟

پسر بزرگ‌تر حالت متفکری به خودش گرفت.

_چرا، دارم.

_احیاناً یه ماه دیگه امتحانات شروع نمی‌شن؟

تهیونگ سؤال دیگه‌ای پرسید و جونگ‌کوک تنها سرش رو به نشونهٔ مثبت تکون داد.

_و احیاناً این ترم، ترم آخرت نیست و بعدش فارغ‌التحصیل نمی‌شی؟

پسر بزرگ‌تر لبخند زد و به در تکیه داد.

_چرا کوچولو، می‌شم.

_پس می‌شه بدونم اینجا چه غلطی می‌کنی؟

و مونقره‌ای سؤال آخرش رو با صدایی که سعی می‌کرد کنترلش کنه، پرسید و نیشِ جونگ‌کوک شل شد.

_معلوم نیست که اومدم تا کنار تو باشم قندعسل؟

برای لحظه‌ای پسر کوچیک‌تر فکر کرد که دیگه نمی‌تونه اون حالت عصبیش رو حفظ و وانمود کنه که از دیدن پسر بزرگ‌تر عصبیه؛ اما به‌سرعت صورتش رو به‌سمت مخالف جونگ‌کوک چرخوند و به‌طرف تخت قدم برداشت.

_مزخرف نگو. از اینجا برو!

جونگ‌کوک چشم‌هاش رو درشت کرد و هینی کشید.

_می‌خوای هم‌اتاقیت رو بیرون کنی خوشگلم؟ می‌تونم برم به مسئول خوابگاه بگم که داری واسه‌ام قلدری می‌کنی!

تهیونگ کوله و وسایلش رو گوشه‌ای روی زمین رها کرد و به‌سمت نردبون تخت رفت.

_مثل بچه‌های دوساله رفتار نکن!

جونگ‌کوک بی‌صدا خندید و شوخی کرد:

_من تخت بالا رو می‌خوام.

Signor Ex (Kookv)Where stories live. Discover now