Pt.15/²⁵🐻💜🐰🔞Heaven🌈

211 16 0
                                    

سلام به همه🖐🏻
اول خواستم تشکر کنم بابت اینکه انقدر به بوک عشق میدین و دوم اینکه لطفا همینطور ادامه بدین اگر داستانو دوست داشتین به لیستتون اضافش کنین😘
و خواهشا ووت بزنین🌈❤️
این پارت اسمات و از اونجایی که علامت زدم شروع میشه پس اگر دوست نداشتین اون قسمتو نخونین😊
بریم برای این پارت👈🏼🌸

بالاخره موفق شده بود تا یونمین بپیچونه البته که او دوتاهم از خداشون بود ولی دلشون نمیخواست جونگ کوک تو اون وضعیت تنها بزارن
بعد از اینکه با هردوشون تماس گرفته بود و گفته بود که کارش بیشتر طول میکشه و نمیاد از رستوران خارج شد و به سمت ماشین تهیونگ رفت درو باز کرد و بی معطلی داخل نشست
تهیونگ که انگار دوباره برگشته بود به زندگی با دیدن جونگ کوک کنارش یاد خاطرات قدیمیشون افتاد و تلخندی زد
جونگ کوک که تا اون لحظه سرش رو پایین انداخته بود آهسته زیر لب زمزمه کرد:الان باید چیکار کنیم؟
تهیونگ دستش رو زیر چونه جونگ کوک گذاشت و سرش رو بالا آورد به سمت پسر مایل شد و به صورت بی نقص پسرش که مدت ها از دیدنش محروم بود خیره شد خم شد و چشماشو بوسید با لبخندی محبت آمیز به اون دوتا گوی مشکی خیره شده بود و هرلحظه چشماش برای قدر دلتنگیشون سرشار تر میشد که با نگاه خجالت زده‌ی پسر به خودش غمش رو فرو خورد و با شیطنت گفت:خب به جاناتان گفتی فردا نمیای؟
+اونوقت چرا؟
_یا بیبی فکر کردی بعد از امشب میتونی فردا راحت برگردی سر کارت؟
+یااا هیونگ تو که اونموقع جدی نمیگفتی؟ میگفتی؟
_هی فکر کردی من برای چشیدن طعم دوباره تنت باهات شوخی دارم امشب میخوام باهات کاری کنم که از لذت فریاد بکشی
+ایش هیونگ داری خجالت زدم میکنی
_حالا دیگه بیبی من از من خجالت میکشه؟راستی چیشده که منو هیونگ صدا میزنی؟
+خب تو از من بزرگتری و هیونگم محسوب میشی چیه دوسش نداری؟
_مگه میشه دوستش نداشته باشم توت فرنگی من...و بعد لیسی روی لب های جونگ کوک زد
جونگ کوک که قصد نداشت خجالتشو کنار بزاره هینی کرد و سرش رو از بین دستای تهیونگ آزاد کرد
تا موقع رفتن به خونه در سکوت کامل گذشت
وقتی جلوی در عمارت رسیدن تهیونگ به جونگ کوکی که با انگشتاش ور میرفت نگاهی انداخت دستش رو روی دستای ظریفش گذاشت و گفت:استرس داری؟
+آره خب یجورایی آخه خیلی وقته خونه نبودم
_اینجا هنوزم مثل وقتیه که رفتی و منو با درد نبودت تنها گذاشتی اینجا خونمونه جونگ کوک
جونگ کوک که متوجه غم مرد شده بود به سمت تهیونگ برگشت و اون رو طولانی در آغوشش گرفتو با صدای لرزون گفت:متاسفم..متاسفم که بهت نگفتم ولی اون موقع واقعا از دستت ناراحت بودم نمیدونستم ماجرای واقعی چیه ازت معذرت میخوام عزیزم
تهیونگ پسر رو بیشتر به خودش فشرد و گفت:نیازی نیست عذر خواهی کنی عزیز هیونگ میفهممت
جونگ کوک رو از خودش فاصله داد و با لبخندی ادامه داد:حالا بیا بریم خونمون حتی دیوارهاام دلتنگ صداتن و....تختمونم همینطور اونم دلتنگ ناله هاته و پوزخند ریزی زد
جونگ کوک مشت آرومی به بازوی تهیونگ زد و گفت:یااا هیونگی تو قصد داری منو از خجالت بکشی اینا چیه که میگی؟
تهیونگ قهقهه زد و به همراه پسر وارد عمارت شدند
مرد که کلا فراموش کرده بود خونه مثل بمب ترکیده با لبخند تصنعی به پسر اشاره کرد که به اتاقشون بره چون حداقل اونجا تمیز بود
🔞🔞🔞
وقتی وارد اتاق شدند تهیونگ اسپنکی به باسن پسر زد که باعث شد جونگ کوک با تعجب به سمتش برگرده و سعی کنه ازش فاصله بگیره
هرچه یک قدم عقب میرفت تهیونگ یک قدم بهش نزدیک میشد و در آخر با برخورد به تخت ایستاد
نفس های مرد روی گردنش پخش میشدن و باعث میشد بدنش داغ بشه و کم کم به جنون نزدیک بشه
تهیونگ یکی از دستاش رو پشت گردن پسر گذاشت و اون رو به طرف خودش کشیدو شروع به بوسیدن لب های داغ پسر کرد و با دست دیگش کمر پسرو گرفته بود و به بدن خودش نزدیکتر میکرد
کمی بعد با کم آوردن اکسیژن از هم فاصله گرفتن تهیونگ به چشمای خمار پسر خیره شد و همونطور که توی صورتش نفس های گرمشو آزاد میکرد با صدایی بم تر از قبل گفت:یا جونگ کوک شی میدونی چند وقته لمست نکردم میدونی چند وقته گرمای اون سوراخ فاکینگیتو حس نکردم و بعد دست جونگ کوک رو گرفت و روی عضو هارد شدش قرار داد و با شهوت ادامه داد:میبینی باهام چیکار کردی اینا همش به خاطر اون صدای خوشگلت که هیونگ صدام میکنی به خاطر اون دوتا تیله ایه که باهاشون بهم زل میزنی به خاطر این بدن بی نقصته یا جونگ کوک شی چطور میخوای بهش جواب بدی؟چطور میخوای آرومش کنی؟
و بعد تخت سینه جونگ کوک کوبید و اونو روی تخت انداخت و خودش روش خیمه زد
جونگ کوک که از رفتارای مرد روش تعجب کرده بود ترسیده دست هاش رو کنار بدنش قفل کرد و گفت:چی...چیکار میتونم بکنم برات هیونگی؟
تهیونگ دستاش رو به سمت دکمه های پیراهن پسر برد و همونطور که بازشون میکرد گفت:چطوره امشب هرچی میخوامو بهم بدی هوم؟ فکر نکنم خودتم بدت بیاد
جونگ کوک که خودش هم دست کمی از وضعیت مرد نداشت تصمیم گرفت تن به خواسته های تهیونگ بده حتی اگه عجیب باشه در نتیجه با صدای آرومی گفت:انجامش میدم هیونگ
تهیونگ با خارج کردن پیراهن از بدن پسر به تن بلوریش چشم دوخت و با دیدن نیپل قهوه‌ایش خم شد و گازی ازش گرفت که باعث شد ناله آرومی از بین لب های پسر فرار کنه همونطور که نیپل سمت چپش رو میمکید و گاز میگرفت با دستش نیپل دیگش رو به بازی گرفت
جونگ کوک از حس لذت زبون گرم تهیونگ روی نیپلش لرزی کرد و سر مرد رو بیشتر به بدنش فشار داد
تهیونگ با درک وضعیت که جونگ کوک هم هارد شده دستش رو از روی شلوار به عضو برجسته پسر کشید
جونگ کوک با بی طاقتی سرش رو به بالش فشار میداد که این باعث لبخند تهیونگ میشد
کمی بعد از بازی با نیپل های پسر به سمت شلوارش رفت و با دندون زیپ شلوار پسر رو باز کرد و همزمان باهم شلوار و باکسرشو از پاش خارج کرد
جونگ کوک با کار ناگهانی تهیونگ از خجالت پاهاش توی شکمش جمع کرد تا کمتر عضوش مشخص باشه
تهیونگ یه تای ابروش رو بالا انداخت و با شیطنت گفت:امشب خجالت نداریم بیبی پاهاتو برای ددی باز کن
جونگ کوک که قرار بود به خواسته های مرد عمل کنه به ناچار پاهاشو از هم فاصله داد و عضو بی نقصشو به نمایش گذاشت
تهیونگ پایین پای پسر روی خم زانوهاش نشست و انگشتش رو روی طول عضو پسر میکشید
جونگ کوک با حس لمس شدن عضوش ناله بلندی سر داد و با عجز گفت:خواهش...خواهش میکنم هیونگ...لمسم کن...بیشتر
تهیونگ خنده کجی کرد و خم شد و سر عضو پسر رو لیس زد و یکباره حجم زیادی از عضوش رو وارد دهنش کرد و شروع به بالا و پایین کردن سرش کرد جونگ کوک از شدت لذت قوسی به کمرش داد و به ملحفه های تخت چنگ میزد
تهیونگ که میمک صورت جونگ کوک رو زیر نظر داشت برای اینکه لذت بیشتری بهش وارد کنه انگشتش رو به سمت ورودی پسر برد و بصورت دورانی روی ورودیش چرخوند لحظه ای عضور پسر رو از دهانش خارج کرد و به سمت ورودیش رفت و بعد از گذاشتن بوسه های متعدد روی ورودی پسر شروع به لیس زدنش کرد با حس اماده بودن پسر بلند شد و دوباره عضو پسر رو داخل دهانش کرد و همینطور که بهش بلوجاب میداد انگشتش رو واردش کرد و شروع به ضربه زدن کرد
جونگ کوک با حس اینکه مرد دقیقا پروستاتش رو هدف قرار داده ناله ای کرد و گفت:همونجاس...همونجا...سریعتر
تهیونگ حرکت انگشتش رو سریع تر کرد و مک های محکمتری به عضو پسر میزد
جونگ‌کو‌ک با حس نزدیک بودن همینطور که نفس نفس میزد بریده بریده گفت:ددی...آههه...من نزدیکم
تهیونگ با شنیدن صدای پسر ضرباتش رو تند تر کرد و بعد از چند لحظه کام پسر رو داخل دهنش حس کرد
جونگ‌کوک که از خجالت قرمز شده بود خم شد و دستمالی از کنار تخت برداشت و به سمت مرد گرفت و با خجالت گفت:اوه خدای من متاسفم...تفش کن
تهیونگ کام پسر رو قورت داد و با لبخندی خم شد و گونه پسر رو بوسیدو گفت:شیرین بود دقیقا مثل خودت...حالا بگو ببینم لذت بردی عروسک
جونگ‌کوک با صورت گر گرفته سری به نشونه بله تکون داد
تهیونگ از حرکت پسر خنده نسبتا بلندی کرد و دوباره روی پسر خیمه زد و با صدای غرق در شهوت گفت:خب حالا نوبت منه که لذت ببرم و در کسری از ثانیه جاشونو عوض کرد جونگ‌‌کوک که از حرکت ناگهان مرد تعجب کرده بود برای حفظ تعادل دستش رو روی قفسه سینه مرد گذاشت و گفت:چیکار میکنی تهیونگی؟
تهیونگ همونطور که دکمه های لباسشو باز میکرد گفت:ازم سواری بگیر
جونگ‌کوک از شدت خجالت تقریبا داشت بیهوش میشد خودشم نمیدونست چرا انقدر در مقابل حرکت های مرد خجالت زده میشه طوری که انگار هیچ وقت باهاش انجامش نداده
سری تکون داد و شلوار و باکسر مرد رو از پاش خارج کرد چند بار عضو مرد رو پمپ کرد و روی ورودیش قرار داد و یکباره روی اون نشست
بدلیل دردی که توی پایین تنش حس میکرد هیسی کشید و اشکی از گوشه چشماش سر خورد مرد با حس سوراخ پسر دور عضوش ناله‌ای کرد و به موهاش چنگ زد
جونگ کوک بعد از دو دقیقه که گذشت با عادت به عضو مرد شروع به حرکت دادن خودش روی دیک کینگ سایز مرد کرد
تهیونگ با هر حرکت پسر کل وجودش غرق در لذت میشد و ناله هایی از بین لب هاش فرار میکردن
بعد از چند دقیقه با حس نزدیک بودن دستش رو دور عضو پسر حلقه کرد و شروع کرد به پمپ کردنش
جونگ کوک بعد از چند دور بالا و پایین شدن دست مرد روی عضوش روی شکم تهیونگ کام شد و ناله بلندی کرد
تهیونگ کمر پسر رو گرفت و بعد از چند ضربه دیگه داخلش کام شد و ازش بیرون کشید
با اینکه تازه کام شده بود و نفس نفس میزد پسر رو بلند کرد و به شکم روی خودش خوابوند و شروع به لیس زدن سوراخ ملتهبش کرد جونگ‌کوک دستش رو به بازوی مرد رسوند و چنگی بهش زد و با صدایی خسته گفت:خواهش میکنم دیگه نمیتونم
تهیونگ خنده ای کرد و لیسی به لبهاش زدو گفت:چطوره دهنتو با چیزای بهتری پر کنی مثلا دیک هیونگی نه کلمات بی معنی
جونگ‌کوک فقط و فقط برای جبران بلوجابی که تهیونگ بهش داده بود عضو مرد رو گرفت و آروم آروم وارد دهنش کرد و شروع به تکون دادن سرش کرد
تهیونگ زبونشرو روی سوراخ قرمز شده‌ی جونگ‌کوک میکشید و گاهی مک محکمی بهش میزد
پسر با مهارت عضو مرد رو ساک میزد و باعث میشد صدای ناله های مرد بلند بشه
بعد از چند لحظه که فقط صدای ناله های خفشون میومد هردو باهم به اوج رسیدن
جونگ کوک قبل از اینکه تهیونگ بهش اجازه ‌کاری بده کامشو قورت داده بود هرچند که مزه جالبی نمیداد
تهیونگ پسر رو از روی خودش بلند کرد و کنارش خوابوند و شروع به بوسه های عمیق روی پوست سفید پسر که با هیکی هاش پر شده بود کرد
خیلی دوست داشت بیشتر داخل اون سوراخ تنگ پسر بکوبه ولی دلش نمیخواست بانی کوچولوشو اذیت کنه
جونگ کوک رو به آغوش کشید و روی موهای قهوه ایش رو بوسید و اروم در گوشش زمزمه کرد (ممنون که به زندگیم برگشتی عروسکم)
جونگ‌کوک سرش رو بالا آورد و با چشمای پاپی طور و خسته بهش خیره شد کمی خودش رو بالا کشید و بوسه سطحی روی لب هی مرد گذاشت و به شوخی گفت:دیگه اصلا از زندگیت نمیرم چون اگه بخوای بعد هر بار برگشتنم اینطوری کنی فکر نکنم زنده بمونم و خنده کیوتی کرد
تهیونگ گاز آرومی از لپ های پسر گرفت و گفت:چیه نکنه دلت چند راند دیگه میخواد
جونگ‌کوک به حالت منفی دست هاش رو بالا آورد و با حالت بامزه ای گفت:ابدا ددی همین الانشم دیگه پایین تنمو حس نمیکنم
تهیونگ خنده ای کرد و پسر رو بیشتر به آغوش کشید و بعد از چند دقیقه به خواب رفتند
___________________________
صبح جونگ‌کوک با حس درد کمرش از خواب بیدار شد و از بغل تهیونگ بیرون اومد دستی روی شکم پنبه ایش کشید و ناله ای از درد کرد
چاره ای نبود باید کام مرد رو خارج میکرد تا دلدردش خوب بشه
به تاج تخت تکیه داد و انگشتش رو روی وردیش گذاشت ولی به خاطر ملتهب بودنش درد زیادی داشت تصمیم گرفت عضوشو پمپ کنه و آروم انگشتشو وارد خودش کنه در حین هندجاب دادن به خودش بود و ناله های ریزی میکرد که تهیونگ از خواب بیدار شد و با خنده گفت:ظاهرا یکی اینجا خیلی بی تاب شده مثل اینکه دیشب برات کافی نبوده
جونگ‌کوک بعد از شنیدن صدای مرد هین کرد و سعی کرد وضعیت رو توضیح بده با لب های آویزون گفت:اینطور نیست فقط دیشب فراموش کردی کامتو ازم خارج کنی و الان دلدرد دارم میخواستم بدون اینکه بیدارت کنم کارمو انجام بدم
تهیونگ با حالت نگرانی گفت:هی خرگوشک تا وقتی من اینجام حق نداری خودتو لمس کنی ازم بخواه تا برات انجامش بدم من بعد از رابطه واقعا خسته میشم واسه همین فراموش میکنم انجامش بدم
جونگ‌کوک اوهومی گفت و خیره به تهیونگ روی تخت نشست
تهیونگ که نگاه منتظر پسر رو دید خنده بلندی کرد و از جاش بلند شد پسر رو روی شکمش خوابوند و انگشتش رو به صورت دورانی روی سوراخ ملتهب پسر کشید جونگ‌کوک از دردی که به پایین تش وارد میشد به تخت چنگ زد و شروع به اشک ریختن کرد
تهیونگ دست پسر رو گرفت و با صدای آرومی زمزمه کرد:شیششش...اگه دردت اومد دست منو فشار بده
و بعد انگشتشو وارد پسر کرد
جونگ‌کوک با ورود انگشت پسر به داخلش ناله ای کرد و دست پسر رو بیشتر فشار داد و اجازه داد اشکاش ملحفه های تختو خیس کنه تهیونگ همینطور که انگشتشو تکون میداد خم شد و روی کمر پسر رو بوسید و گفت:متاسفم فقط یخورده دیگه تحمل کن
بعد از خارج کردن کامش از پسر اون رو بغل کرد و به سمت حمام رفت
🔞🔞🔞

اینم از پارت طولانیمون 🥴
این پارتو واقعا دوست داشتم😚
و باید به اطلاع برسونم که از پارت بعد یونمین وارد داستان میشن و قراره بیشتر ازشون بخونیم 🤗
دوستون دارم😍❤️
مراقب خودتون باشین🙏🏻🤍
خدانگهدار 👋🏻🌸🌈

Maybe Heaven Maybe Hell(Completed)Where stories live. Discover now