Pt.18/²⁵🐻💜🐰Heaven🌈

129 13 0
                                    

سلام🖐🏻
ببینید کی اینجاست؟
نویسنده عزیزتون(بزارید یکم نوشابه برا خودم باز کنم)😁
این پارتی که میخونین ادامه داره🤗
پس نگران نباشین😚
تازه قراره کلی از یونمینم بخونین و کلی اتفاقای خوب از این به بعد قراره انفاق بیافته😍
بریم برای این پارت👈🏼🌈

میگن آبی که ریخترو نمیشه جمع کرد ولی میشه پاک کرد و از بین بردش بعضی اوقاتم بهتره جای اینکه توضیح بدیم تا اشتباهاتمون رو جبران کنیم دنبال راه حل برای مشکلمون بگردیم....

تهیونگ اون شبا بیشتر از هر وقت دیگه ای ذهنش درگیر بود خودشم خوب میدونست اون دعوا تقصیر خودش و بچه بازیاش بود ولی خب غرورش اجازه نمیداد برای عذرخواهی پیش قدم بشه از طرفی خیلی دوست داشت به یونگی توی تدارک خواستگاریش از اون جوجه لجباز کمک کنه اما الان رابطشون بدجور قاطی‌پاطی بود و تنها کسی که میتونست کمکشون کنه اون فرشته های زندگیشون پسراشون بودن

جونگ‌کوک بعد از اون شب تقریبا هر دقیقه با جیمین حرف میزد تا حال یونگی رو بپرسه و ببینه اونم به اندازه تهیونگ ناراحت و پشیمون هست یا نه چون فقط در این صورت بود که میشد اونارو باهم آشتیشون بدن

اون دوتا فرشته کوچولو تصمیم گرفته بودن با پارتنرشون برن رستوران و اونارو اونجا باهم روبه‌رو کنند بدون اینکه از قبل خبر داشته باشن ولی اونا حتی خودشونم خبر نداشتن اونشب چه چیزی در انتظارشون بود...

Taekook.POV

بالاخره بعد از کلی کلنجار رفتن باهم تهیونگ راضی شد بدون سوال همراه پسر کوچکتر بره
جونگ‌کوک یک تاپ کوتاه طوری که بخشی از شکمش معلوم بود و یک شلوار اسکینی چرم مشکی پوشیده بود و به نظر آماده رفتن میومد ولی نظر دوست پسرش چیزه دیگه ای بود وقتی خرامان خرامان به سمت پذیرایی که تهیونگ با یک کت و شلوار مشکی و یک پاپیون دور گردنش ایستاده بود رفت و چرخی دلبرانه زد
تهیونگ نگاه شهوتناکی به کمر لخت پسر و بعد باسن برجستش که توی اون شلوار بیشتر نشون داده میشد کرد و با قدم های بلند اما آروم به سمت پسر قدم برداشت
جونگ‌کوک که فهمیده بود چه کاری کرده دستاشو به نشونه تسلیم بالا آورد و با صدای ترسیده ای گفت:ببخشید ببخشید همین الان میرم عوضش میکنم غلط کردم
_نه.چرا عوضش کنی اتفاقا بزار باشه تا وقتی میریم بیرون هر حرومزاده ای اجازه داشته باشه بهت نگاه کنه مگه همینو نمیخوای عروسک؟
+یااا..تو دهنمیا برو عقب تر
بعدشم چرا دلم بخواد کس دیگه ای نگام کنه وقتی خودم یه شوهر هیز دارم
_چی گفتی؟یبار دیگه تکرارش کن
+ن..نه منظور هیز نبود باور کن اشتباه گفتم
_نه..قبلش..قبلش چی گفتی بهم یبار دیگه بگو
+چی؟منکه دیگه چیزی نگفتم
_اون‌موقع چی صدام کردی؟گفتی چی داری؟
+گف..گفتم یه شوهر هی...
_دقیقا همین همینو میخواستم بشنوم..یبار دیگه اونطوری صدام کن..من چیتم
+شو..شوهرمی..میشه بری عقب تر داری خفم میکنی
تهیونگ نفسش رو روی صورت پسر پخش کرد و بدون معطلی لب هاشونو بهم چسبوند و وقتی احساس کرد نفس کم آوردن از پسر جدا شد ولی فاصله لبهاشونو کم نکرد و روی لبهاش زمزمه کرد:اگه دوست داری امشب برسیم به اون رستوران کوفتی این لباسارا عوض کن و از این به بعد همونطوری صدام میکنی فهمیدی اطلسی؟
جونگ‌کوک که همچنان از اینهمه نزدیکی پسر ترسیده بود گفت:بله متوجه شدم حالا میشه بری کنار تا بتونم برم لباسامو عوض کنم

Maybe Heaven Maybe Hell(Completed)Where stories live. Discover now