Pt.17/²⁵🐻💜🐰Heaven🌈

146 19 0
                                    

سلام🖐🏻
چطورین؟😚
متاسفم بابت تاخیر🙏🏻
ولی همزمان که این پارتو مینوشتم ایده یه وانشات اومد تو ذهنم اوند و تصمیم گرفتم براتون بنویسمش😊
در نتیجه یخورده طول کشید 🤗
خب بریم برای این پارت و بگایی جدید😁🌸👈🏼

سر میز جیمین با لبای پوت شده روبه یونگی گفت:یونگی میشه امشب کوکی خونه ما بمونه؟

یونگی با سردرگمی جواب داد:خب اره ولی بهتر نیست از تهیونگ بپرسی؟

جیمین با همون حالت کیوت روبه تهیونگ گفت:میشه لطفا؟خواهش

تهیونگ بدون توجه به اون چشمای براق جیمین لقمه دیگه توی دهنش گذاشت و گفت:نه.بیبی‌ا باید شبا پیش ددی هاشون بخوابن

جیمین که تقریبا چشماش پر شده بود با صدای لرزونی گفت:تهیونگ شی....
لحظه ای بعد این صدای گریه جیمین بود که جاشو با موسیقی اروم و ملایم عوض کرد

جونگ‌کوک ناباور به صورت جیمین نگاه کرد و لحظه ای بعد صورتشو با دستاش قاب گرفت و روی دماغشو بوسید و به آغوش کشیدش و با یک دست کمر جیمین رو نوازش میکرد
جیمین که با به آغوش کشیده شدنش توسط جونگ‌کوک اروم گرفته اشکاشو با پشت دست پاک کرد اما لحظه ای بعد با حرف تهیونگ دوباره لب برچید

تهیونگ:هی هی کوچولو فاصلتو حفظ کن حواسم هست از وقتی اومدیم چسبیدی بهشا
خبریه؟

یونگی که تا اون لحظه بخاطر اینکه تهیونگ حکم رئیسشو داشت ساکت مونده بود بخاطر برخوردش با دوست پسرش دست مشت شدشو روی میز کوبید و گفت:کافیه دیگه داری بیشتر از حدت حرف میزنی اگه تا الان ساکت موندم بخاطر اینکه رئیسمی ولی دیگه دربرابر پسرم نمیتونم خفشم و هیچی نگم
ازت یه درخواستی کرد و تو ردش کردی همین دیگه حق نداری بهش بی احترامی کنی

جونگ‌کوک که با بخشی از حرف های یونگی موافق بود اروم روبه تهیونگی که درحال انفجار بود گفت:راست میگه تهیونگی اون که چیزی نگفت ذاتا خودمم نمیخواستم بمونم چون فردا جایی قرار دارم

تهیونگ که فکر نمیکر پسرش از دوستش دفاع کنه با عصبانیت دستشو روی میز کوبید و بعد از بلند شدن از روی صندلی با پا ضربه ای به صندلی زد و صندلی رو روی زمین انداخت

روبه جونگ‌کوک با خشمی که تمام وجودشو دربر گرفته بود گفت:خیلی خب پس فرداام با همون رفیقت برو که یوقت ناراحت نشه غصه بخوره چون من که مهم نیستم منکه هرشب برات گریه میکردم منی که بخاطر تو با همه بد شدم منی که از خواب خوراک و زندگیم زدم تا بتونم به تو ثابت کنم پدرت چه پست فطرتیه و تو دوباره مال خودم بشی مال منی که جونمم برات میدم منی که میپرستمت منی که وجودتو نفس میکشم...

جونگ‌کوک که تا اون زمان بهت زده فقط به تهیونگ خیره شده بود با صدای آرومی گفت:مگه من ازت خواستم؟
_چی؟

Maybe Heaven Maybe Hell(Completed)Where stories live. Discover now