سلام🖐🏻
چطورین؟
شرمنده که دیر شد🙏🏻
درگیر خونه تکونی بودم😁
ولی خب دست پر اومدم🤗
بعد از این پارت یه جهش زمانی داریم و در نهایت اتمام فیک🥲
امیدوارم تا الان لذت برده باشین🥰
شرطو برسونین چون فردا پارت 24 آپ میشه😘
بریم برای این پارت🌈🌸👈🏼تهیونگ جونگکوک رو مجبور کرده بود وقتی داره رانندگی میکنه روی پاهاش بشینه
جونگکوک اما اصرار کرد که اینکارو نکنن چون تهیونگ اینطوری روی رانندگی تمرکز نداشت ولی پسر بزرگتر قبول نکرد
وقتی به خونه رسیدن تهیونگ بی توجه به افرادش که با صورت های حیران به پسر داخل بغلش نگاه میکردن به داخل خونه رفت و جونگکوک رو پایین گذاشت روبه جونگکوکی که از خجالت سرخ شده بود گفت:به خونه خودت خوش اومدی عروسک..نه یعنی همسرم
+بیخیال همش یکساعته که ازم خواستگاری کردی..هنوز هیچی رسمی نیستش..رسمیم نمیشه تو این کشور کوفتی ما
_غصه نخور همسر قشنگم رسمیش میکنم..اونم نه تو این کشور کوفتی
+چجوری؟
_سوال پرسیدن بسه ما کارای مهمتری داریم که باید انجامش بدیم
+چی!چجور کارایی؟
تهیونگ بدون اینکه به سوال پسر جواب بده بلندش کرد و روی کولش انداخت و همینطور که از پله ها بالا میرفت به جونگکوکی دستو پا میزد و میگفت بزارم پایین گفت:بهتره انرژیتو الکی هدر ندی امشب تا صبح باهم کار داریم
همینطور که داشت داخل راهرو قدم برمیداشت تا به اتاق خودش برسه مادرش از اتاق بیرون اومد و خوابآلود گفت:چیکار میکنی پسرم چرا انقدر سرو صدا میکنی..مهمونی چطور بود تونستی جونگکوک ببینی..اون کیه رو کولت؟
_متاسفم نمیخواستم بیدارتون کنم..مهمونی عالی گذشت و بله جونگکوک دیدم حتی اگه بخواین شماام میتونین ببینیدش
و بعد بدون اینکه منتطر جواب از سمت مادرش بمونه چرخید تا کله جونگکوک روبه مادرش باشه
جونگکوک به محض دیدن مینسو از حرکت ایستاد و با لبخند دست بلند کرد و گفت:سلام مامان مینسو چخبرا؟
•یا مسیح..شما پسرا دارین چیکار میکنین
_هنوز هیچی ولی قراره با ایشون که همین یکساعت پیش همسرم شده خوش بگذرونم
•همسر؟!..خدای من تهیونگ تو چقدر بی شرمی من مادرتم
_میدونم واسه همین گفتم که اگه صدامون زیاد بود اذیت نشی
•فقط سریع تر برو تا نزدم تو دهنت پسرهی بی شرم و حیا
تهیونگ بعد از خداحافظی و شب بخیر گفتن به مادرش به سمت اتاق خودشون رفت و وقتی وارد اتاق شدن درو قفل کرد
🔞🔞🔞
+چ..چرا درو قفل میکنی؟!!
_چیه نکنه میخوای وقتی دارم میکنمت یکی یهو بیاد تو و برینه به فضای احساسی
جونگکوک با عجز دستاش رو روی چشماش گذاشت و فشار داد و با صدای کلافه ای گفت:خواهش میکنم درست صحبت کن..تو کی اینطور شدی
و بعد ادای اشک ریختن در آورد
تهیونگ بدون معطلی پسر رو سمت میز کار خودش برد و با دست آزادش تمام وسایل روی میز رو پخش زمین کرد
صدای برخورد وسایل با زمین اونقدری بلند بود که مادرش که هیچ تمام افراد خانه هم متوجه شده بودن اون بالا خبراییه
پسر بزرگتر جونگکوک رو روی میز خوابوند و شروع کرد به در آوردن لباسهاش درحالی که لباس های خودش هنوز تنش بود
از بار کوچک کنار اتاق یک بطری شراب برداشت و به سمت میز برگشت
جونگکوک که سردرگم به کار مرد خیره بود با لخت شدنش توسط پسر هین از خجالت کشید و پاهاشو تو شکمش جمع کرد
تهیونگ اما بی توجه به چهره گلگون پسر پایین پای پسر روی خم زانوهاش نشست جایی دقیقا روبه روی ورودی پسر
جونگکوک که دیدی روی ماجرا نداشت کمی نیمخیز شد و دید که تهیونگ داره درب بطری رو باز میکنه
در بطری با صدای پاپ مانندی باز شد و تهیونگ خیره به مایع داخل بطری لبخند شهوتناکی زد و با صدای بم شده گفت:عروسک پاهاتو باز کن
+ن..نه..خواهش میکنم..چیکار میخوای بکنی
_بهت که گفته بودم..خوش گذرونی..حالا پاهاتو باز کن
+نمیتونم
_چرا!
+خج..خجالت میکشم
تهیونگ روی ساق پای پسر بوسه ای گذاشت و با لبای غنچه شده گفت:پسرم از من خجالت میکشه..قربون خجالتش برم..ولی امشب جایی برای خجالت توی این اتاق نیست..پاهاتو برام باز کن همسرم
جونگکوک که میدونست مرد هرطور شده کار خودشو میکنه پاهاشو از هم فاصله داد و نمای خوبی از عضو متورم و هارد شدش نشون مرد داد
تهیونگ لبخند دیگه ای زد و بطری رو بالای بدن پسر گرفت و شروع به ریختن اون از وی لاین پسر تا سوراخ نبض دارش کرد
جونگکوک از برخورد اون مایع قرمز غلیظ سرد با پوستش هیسی کشید و لرزی به بدنش افتاد
تهیونگ اما تا آخرین قطره شراب رو روی بدن پسر ریخت و توجهی به سرازیر شدنش از میز و خیس شدن پارکت ها نکرد
بی محابا و بدون هیچ اطلاعی شروع به لیس زدن بدن جونگکوک که آغشته به شراب قرمز بود کرد و توجهی به لرزش و ناله جونگکوک نکرد
پسر کوچکتر پشت سر هم و بدون توقف ناله میکرد و تهیونگ رو برای لیس زدن و مکیدن بدنش تشنه تر میکرد
تهیونگ داخل ران پسر رو بوسید و شروع به مکیدن اون قسمت کرد
جونگکوک که فکر میکرد از جاهایی که پسر بزرگتر میمکه خون میاد با صدای نالان و خشداری گفت:آرومتر..خواهش میکنم آرومتر..چطور انقدر محکم انجامش میدی؟!
_من روزها و ساعت ها منتظر امشب بودم..امشب قراره از لذت بیهوش بشی..امشب میخوام تو خودم حلت کنم عروسک قشنگ من همسر بی نظیرم
مرد سرش رو به ورودی پسر رسوند و شروع به مکیدن و لیس زدن اون قسمت کرد جونگکوک به خودش میپیچید و اه و ناله میکرد
تهیونگ کمی اون قسمت رو بیشتر مکید و با زبونش بهش ضربه زد تا اینکه پسر کام شد
سرش رو متعجب و سرگرم بالا آورد و روبه جونگکوکی که سعی میکرد به خودش بیاد گفت:بدون لمس کردن اومدی..واقعا بی نظیری..ظاهرا اونی که توی سکس استعداد داره منم..ولی دارلینگ نباید بدون لمس من می اومدی..این کارت تنبیه داره
و بعد بدون توجه به جونگکوک سردرگم به سمت کشوی میز رفت و شئ کوچکی رو بیرون آورد و به سمت جونگکوک رفت
روبه روش ایستاد و با حالت دستوری لب زد:بشین
جونگکوک که گیج و سردرگم بود باشه ارومی زیر لب گفت و لبه میز نشست
تهیونگ شئ فلزی بلند و باریک توی دستش رو چند دور چرخوند و بعد با گرفت عضو پسر کوچکتر داخل دستش میله باریک رو آروم آروم وارد عضو پسر کرد
جونگکوک که چهرش از درد جمع شده بود وقتی میله به اواسط عضوش رخنه کرده بود دستش رو روی دست پسر بزرگتر گذاست و با صدای بی جونی گفت:دیگه نمیتونم..خواهش میکنم دیگه فشارش نده نمیتونم
تهیونگ اما بی توجه به پسر و طوری که انگار سرگرم شده باشه میله رو یکباره تا آخر وارد عضو پسر کرد
جونگکوک از شدت درد جیغ بلندی زد و به شونه مرد چنگ انداخت و شروع به گریه کردن کرد
تهیونگ اما کمرشو آروم نوازش کرد و زیر گوشش حرفای محبت آمیز میزد
تهیونگ کمی بعد که متوجه شد پسر به میله داخل عضوش عادت کرده کمربندشو باز کرد و شلوار و باکسرشو از پاش خارج کرد
جونگکوک با دیدن عضو هارد شده و عظیم مرد دستاشو روی چشماش گذاشت و با عجز و کلافگی گفت:چطور هر دفعه بزرگتر میشه...؟
تهیونگ قهقهه زد و اشکی از گوشه چشمش پاک کرد و گفت:شاید چون غذاشو خوب میخوره
جونگکوک کلافه پوفی کشید و با همون حالت ادامه داد:دست بردار..چی میتونه غذای این ماشین کشتار باشه
_سوراخ خوشمزه تو
جونگ کوک رو از روی میز پایین گذاشت و پشتش ایستاد
جونگکوک با برخورد عضو مرد با سوراخش هین کرد و دستاش رو ستون بدنش کرد
چون میدونست قرار نیست به این راحتی واردش بشه
مرد با کمی فشار سر عضوشو وارد کرد که باعث اه جونگکوک شد کم کم خودش رو وارد پسر کوچکتر کرد
جونگکوک از درد به میز چنگ زد و با نفس نفس گفت:بز..بزار درش بیارم..خیلی..درد..داره
_حتی فکرشم نکن دارلینگ این تنبیهته
شروع به ضربه زدن داخل سوراخ پسر کرد و دستشو روی عضو پسر گذاشت تا میله ازش خارج نشه
جونگکوک وقتی نزدیک بود به پیراهن مرد چنگ زد و با خواهش و تمنا گفت:بزار بیام خواهش میکنم بزار بیام
تهیونگ که نمیخواست بیشتر از این پسر رو اذیت کنه میله رو از عضوش خارج کرد و اجازه داد کام بشه
به محض خروج میله از عضوش کام شد و سرش رو به عقب روی شانه های مرد گذاشت و نفس نفس میزد
تهیونگ سر پسر رو کمی کج کرد و همینطور که به ضربه هاش ادامه میداد لب های پسر رو بوسید و در نهایت ارضا شد
تهیونگ عضوش رو از پسر خارج کرد و به صورت براید استایل بغلش کرد چون اگه همون لحظه نمیگرفتش روی زمین پخش میشد
همونطور که زمزمه های قشنگی زیر گوش پسر میکرد به سمت تخت رفت و دراز کشید و پسر رو روبه شکم روی خودش خوابوند
جونگکوک زمزمه های نامفهومی زیر لب میکرد که با برخورد انگشتهای تهیونگ به ورودیش از جا پرید و دستاشو روی سینه پسر بزرگتر گذاشت
تهیونگ به نشونه بی گناهی دستاش رو بالا آورد و مظلوم گفت:فقط میخواستم کاممو خارج کنم..همین
+اره جون خودت الان بهت نشون میدم چطور کامتو ازم خارج کنی
و بعد بدون توج به درد پایین تنش بلند شد و پایین پای پسر بزرگتر نشست
تهیونگ نیمخیز روی آرنج هاش بالا اومد تا ببینه پسرش دقیقا میخواد چیکار کنه
جونگکوک چند بار عضو مرد رو پمپ کرد و پاهاشو دوطرف بدن تهیونگ گذاشت و عضوشو روی ورودیش قرار داد و کم کم روش نشستو شروع به عقب و جلو کردن خودش کرد
تهیونگ که از هر حرکت جونگکوک روی عضوش لذت میبرد سرش رو با بالش ها فشار داد و ناله های عمیق و مردونه ای میکرد
نمیدونست چند بار اما تا خود صبح تو همین پوزیشن خودش و مرد رو بارها و بارها به اوج رسوند
وقتی دیگه جونی توی تنش نمونده بود روی مرد افتاد و بدون در آوردن عضوش سرش رو به سینه مرد مالید و با حالت کیوتی گفت:حالا یاد گرفتی چطور کامتو خالی کنی شوهر عزیزم
تهیونگ ناباور از خطاب شدنش توسط جونگکوک گفت:البته همسر عزیزم
و کمی بعد این صدای نفس های هردوشون بود که منظم شده بود و خبر از خواب بودنشون میداد
🔞🔞🔞خب اینم از آخرین اسمات فیک🥲
امیدوارم خوشتون اومده باشه🤗
ممنون از افرادی که همه پارت هارو ووت کردند🙏🏻💜
مراقب خودتون باشین💗
خدانگهدار 👋🏻🍒🤍
YOU ARE READING
Maybe Heaven Maybe Hell(Completed)
Fanfiction_ولی عروسک تو هنوز جواب اعتراف منو ندادی قبول میکنی بشم صاحب قلب و تنت؟ +فکر میکنی اگر قبول نکرده بودم اجازه میدادم تنمو به فاک بدی؟ ______________ جونگ کوک پسر 21ساله ای که بخاطر نداشتن خانواده مجبور به کار کردن از سن کم شد و یروز وقتی داخل یه بار...