(19)

1.6K 162 43
                                    

my
بعداز صرف شام اعضا هرکدوم داخل چادر مقدر شده خودشون راهی شدن.

ساعاتی از نیمه شب گذشته بود که صدای اروم گربه ای باعث شد گوش های جیمین تیز بشه.
.._نکنه میو پیشیه(بچها نمیدونم اینجوری میفهمید یا نه ولی یکی از ریدر ها گفت اینجوری بهتره)

با نگرانی از سر جاش بلند شد و سعی کرد با کمترین صدا از چادر خارج بشه.

اسمون تاریک بود و هوا سرد، ماه پشت ابر ها قایم شده بود و بیرون نمیومد.

جیمین از چادر خارج شد و سعی کرد با موبایل همراهش اطراف رو برای دیدن روشن کنه.
با دیدن برق زدن گویی لبخندی زد و سمت اون موجود چشم براق رفت.
.._اهه ترسوندیم پسر
اروم خم شد تا گربه ی پشمالوی سفید رو توی بغل بگیره که صدای زوزه ای از جا پروندش و باعث شد گوشی توی دستش روی زمین بیوفته.

با ترس خم شد و گربه رو توی بغل گرفت و سعی کرد با نوازش کردن خزه های نرمش ترس رو از خودش دور کنه.
چشم چرخوند تا بتونه گوشی رو که با حواس پرتی به طرفی پرت کرده رو پیدا کنه.

با کمی جستجو و دست کشیدن روی خاک سرد تونست اون شی رو پیدا کنه.
.._میوووو

اروم نور رو. توی پوزه گربه ی سفید انداخت تا صورتش رو ببینه با دیدن قیافه گربه ترسیده بهش خیره شد.

اون صورتش با خون رنگی شده بود، ترسیده خواست گربه رو رها کنه که یکی دستش رو. کشید.

با ترس جیغی کشید و تا خواست فرار کنه پاهاش توسط دستش گرفته شد و باعث شد با شدت روی زمین بیوفته

با دردی که توی صورتش پیچید، چشم های ترسیده اش رو از هم باز کرد.
.._ا.. اینجا چه خب.. ره

تهیونگ که حال بد جیمین رو دید سریع لیوانی رو. اب کرد و به دستش داد.
.._اول بلندشو و. آب بخور، بعد باهم صحبت میکنیم
.._هوم

پسرک ترسیده نیمخیز شد تا لیوان آبی رو ک جلوش قراره گرفته. و سر بکشه.

با خنک شدن اندام های داخلیش نفس عمیقی کشید و منتظر به اون شش جفت چشم خیره شد.

لیدر گروه وقتی دید همه نگران به جیمین خیره شدن سعی کرد خودش موقعیت رو برای پسر رو به روش توضیح بده.
.._فکر کنم خواب دیدی جیمین، چون صدای داد و ناله هات تا چادر کناری هم میومد

پسر متعجب به همه نگاهی انداخت و بعد با حالت گیجی سرش و کج کرد و گفت
.._ولی من چیزی از خوابی ک دیدم یادم نیست

همه گیج شده بودن، مطمئن بودن که جیمین خواب دیده، چون حتی صدای جیغ و داد هاش توی کل اون محوطه میپیچید.

جین ک دید هنوز همه گیجن سعی کرد بحث و عوض کنه
.._بهتره برید بخوابید، بعدا درموردش حرف میزنیم.

نامجون دستشو پشت کمر جیهوپ و یونگی گذاشت و با لبخند سعی کرد همه چی رو عادی جلوه بده
.._اره بچها بهتره بخوابید، فردا شب حرکت داریم به سمت سئول

بعداز بیرون رفتن اون سه نفر جیمین دوباره از حالت نشسته در اومد و دراز کشید.
.._اینجوری نگام نکنید، من خوابم میاد.
و بعد چشم های تیله ایش رو روی هم گذاشت و سعی کرد به اتفاق هایی که اطرافش داره میوفته بی اهمیت باشه.
جیمین دروغ گفته بود، اون تمام خوابی رو که دیده بود رو یادش بود، ولی قرار نبود کسی از خواب هایی که میبینه با خبر باشه..

***

ماه جاش رو به خورشید داده بود و خودش برای استراحت ناپدید شده بود.
گرمای لذت بخشی از لا به لای برگ های درختان به زمین منعکس میشد.

هوسوک کنار شعله های اتش نشسته بود و سرش رو روی شونه های یونگی گذاشته بود.
.._چرا همه چی انقد یهویی شد؟ از کاپ زدن ما و ویکوک؟ چرا همه چی داره انقد زود میگذره!؟

.._شاید مسیح میخواد بعداز تموم اون سختی هایی که کشیدیم رو با دادن عشق به هممون جبران کنه.

هوسوک سعی. کرد لحن گرفته اش رو پشت لبخند غمگینش پنهان کنه
.._ولی من میترسم، میترسم از اینکه همینقدر زود همو به دست اوردیم، همونقدر هم زود همو از دست بدیم

.._ما برای همیشع پیش همیم

.._نیستیم یونگ، اولین مانعی که جلوی ما هست کمپانیه، دومینش ارمی هان و سومی هموفوبیک بودن جامعه است.

.._متاسفم بیبی، ولی قرار نیست ما بخاطر چندتا دلیل بزرگ ولی مسخره دست از عشقمون بر داریم هوم؟

.._ولی یونگ، ما ممکنه عشق و علاقه ارمی ها رو از دست بدیم

یونگی با پوزخند برگشت سمت دوست پسر کم عقلش و سرشو سمت گونه هاش برد و زمزمه کرد

.._مطمئن باش انقد دوستمون دارن که بخاطر گرایشمون  ازمون دلسرد نشن و مارو ول کنن

.._امیدوارم همینطوری باشه که تو میکی

یونگی بوسه اس روی گونه دوست پسرس گذاشت و با پوزخندی که جاش و به لبخند داد گفت.
.._مطمئن باش همینطوره

_______________________
این پارت خدمت شما.

گایز یکی از ریدر ها بهم گفت با گذاشت علامت کیفیت فیک میاد پایین منم تصمیم گرفتم به حرفش احترام بزارم.

یه نظر سنجی کوچولو بزارم براتون هوم؟

برای نشون دادن اعضا که چی میگن
ازاین (") علامت استفاده کنم
یا از این(.._) علامت استفاده کنم
یا از این(_) علامت استفاده کنم.

مطمئن باشید نظراتتون برام مهمه و همه رو میخونم
ممنون برای حمایت

مرسی که رویای شیرین رو میخونید..

"sweet dream"Where stories live. Discover now