★part t-three | grandma's house

277 56 23
                                    

دیگه کم کم از دنبال کردن این گل های عجیب ناامید شده بودم که یه باغ پر از گل های عجیب نیلوفر و یه کلبه ی زاقارت و کجِ کوچولو جلوم ظاهر شد. پس اونها میخواستن من رو به یه سرپناه برسونن. چه مهربون!

بی توجه به باغ گلهایی که از منفور ترین رنگ ها یعنی سفید و صورتی، تشکیل شده بود،گذشتم؛ این چند دقیقه هم بیش از حد این سفید رنگ های مزخرف رو دیدم و فعلا برای همیشه بسمه.

ممکنه که کسی داخل این کلبه زندگی بکنه؟ معلومه که نه. کلبه حتی پنجره هم نداره، فکر نکنم کسی دلش بخواد داخل جایی که تاریک و نور نداره زندگی بکنه؛ مگر اینکه خیلی افسرده و عاشق دلخسته ی تاریکی و سیاهی باشه، مثل یونگی! لامصب همیشه لباس مشکی تنشه. اصلا هم انگار نه انگار خودم نزدیک یه هفته اس مشکی تنمه.

دور از ادبه اگه در نزده وارد یه خونه بشم. چند باری در زدمو در خود به خود برام باز شد، اتفاقات عجیب این چند وقت داره از مدار شمارشم خارج میشه.

_صاحب خونه، سلام!

قدم دوم رو برنداشته بودم که با خوردن زنگ یه زنگوله، متوجه نخ جلوی در شدم و همه چیز از سیاهی مطلق، پر از نور شد و حالا میتونم مجسمه ها و جنس های عتیقه ی توی کلبه رو به وضوح ببینم.

~اومد، اومد

با اومدن صدای نازک و جیغ مانند طوطی توی قفس از جا پریدمو در رو پشت سرم بستم. این کلبه نه پنجره ای و نه درزی داره که ازش نور رد بشه، پس چجوری نور آفتاب سایه های روشن و گرم روی همه ی اجسام توی کلبه انداخته؟ و از همه چیز عجیب تر، الان شبه و مطمئنا خورشیدی توی آسمون نیست و یک چیز دیگه به جز این طوطی، کس دیگه ای هم اینجا زندگی میکنه؟؟بخاطر میز چوبیِ گرد و صندلی های چوبیش و تمیزی کلبه، میشه اثر حیاط رو اینجا پیدا کرد. پس صاحبِ این خونه ی عجیب و پر از وسیله ی قیمتی کیه؟؟

_هعی طوطی، صاحبت کجاست؟؟

طوطی دم درازشو تکون دادو لای تمام پرهاش رو از هم باز کرد. بعد دوباره به شکل قبلی خودش در اومد و صاف توی چشم هام زل زد. خوشحالم که این طوطی سفید نیست. دیگه حالم از هر چیزی که سفید و البته سیاهِ بدم میاد.

~جیمین، جیمین
_منو از کجا میشناسی؟

باز هم همون حرکت قبلی رو انجام داد با این تفاوت که بال هاش رو با شیطنت تکون داد و صدای ناآشنایی از خودش در آورد.
~تو جیمینی، جیمین واقعی!

یخ کردم؛ این طوطی هر چقدر هم که خل وضع و دیوونه باشه خیلی ترسناک به نظر میرسه. حالا بیشتر از همه چیز مطمئنم اون کسی که اون گلهارو برای صدا کردن من فرستاده همون کسیه که اسم منو به این طوطی یاد داده. حالا اینبار مخاطبم تک تک وسایل اجسام کلبه اس، حتی اگه الان غول چراغ جادو هم جلوم ظاهر شه تعجب نمیکنم؛ چون با دیدن همه ی اتفاقات پشت سرم، انتظار هر چیزی رو دارم.

MR. Queen | یونمین Where stories live. Discover now