💧𝒞𝒽𝒶𝓅𝓉ℯ𝓇 08💧

75 18 172
                                    

♡ ﷽ ♡

.

.

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

.

.

بعد از رسیدن به مقصد بدون کوچکترین توقفی برای بررسی جسد شتافتند..جسد در یک مکتب خانه نگه داری میشد و البته که رئیس حذب هم از وجود تهذیبگران آگاه بود..
هر سه استاد دور جسد ایستادند و شاگردان پشت سرشون در حال تحلیل و بررسی جسد بودند..هر چند که اساتید بعد از مدت زمان کوتاهی عقب کشیدند تا شاگردان قدرت خودشون رو به نمایش بذارند..

شیائو لیان نیاز به دقت خاصی نداشت..چون در مرحله‌ی اول اون روی سینه‌ی مقتول رو بررسی کرد و طبق انتظارش همون جای سوختگی به شکل آتش رو یافت..و در مرحله‌ی دوم..این جسد هم مثل جسد قبلی که دیده بود؛ یک جای طناب باریک دور گردنش داشت..

*وقتی چنین شباهتی بین دو مقتول وجود داره؛ طبیعتا ما به این نتیجه میرسیم که قتل ها کار یک قاتل سریالیه! حالا..قاتل های سریالی چرا آدم های شبیه به هم رو میکشن؟ *

زمانی که به خودش اومد؛ ایستاده در حیاط مکتب خانه و کنار استادش بود..انگار مثل روح سرگردانی از بقیه تقلید کرده بود و پشت سر شاگردان از اتاق بیرون اومد..

"خب؟ داشتی میگفتی"

با شنیدن صدای آروم استادش، به طرف مرد برگشت و با گیجی پرسید:

"چی رو داشتم میگفتم؟"

"زیر لب داشتی دلایل قاتل رو بررسی میکردی"

*اوه! فکر نمیکردم مشکل بلند گفتن افکار هم داشته باشم! *

اما به هر حال..گلویی صاف کرد و با تسلط بر حدس و گمان هاش، وارد کالبد افسر پلیس بودنش شد و ادامه داد:

"خب..قاتل های سریالی نسبت به بقیه‌ی قاتل ها کمی واضح تر و قابل پیش بینی ترن..چون میشه از روی مقتولین، هدف اصلی قاتل رو حدس زد..البته بعضی هاشون صرفا برای مشهور شدن آدم میکشن اما برای اینجا..قاتل ممکنه از افرادی که تهذیبگری شیطانی دارن؛ کینه داشته باشه..یا این افراد قبلا بهش آسیب زدن و اون فقط داره انتقام میگیره..اما..."

به چهره‌ی مرد مقابلش نگاه کرد و لین یانگ با دیدن نگاه شاگردش ابرویی بالا انداخت و منتظر موند..

𝑾𝒂𝒕𝒆𝒓 𝒂𝒏𝒅 𝑱𝒂𝒅𝒆༆Where stories live. Discover now