♡ ﷽ ♡
.
.
"چهرهی واقعیِ شیه یون"
.
.
زمانی که به چین و البته خانهی پشت آبشارشون برگشتند؛ شیه دا چینگ تمام اتفاقات این سه سال رو برای پسر تعریف کرد. از اینکه جیانگنان مجددا آزمون پنج ساله رو برگزار کرد و شاگردانی جدید گرفت. از اینکه شینگ شیان به مجازات قتل مین یانران، ده ضربه تادیب خورد و حالا هم کسی ازش خبر نداشت. اینکه لو شینگ چی و سای موران به خاطر حمایت ازش اخراج شدند و حالا جایی در این کشور در حال زندگی بودند. خانهی بامبویی هم مهر و موم شد و به عنوان یک مکان ممنوعه شناخته میشد. کوه مغان توسط تهذیبگران پاکسازی شد و حالا جز یک کوه آتشفشانیِ ساده، هیچ عنوان دیگری نداشت.
حالا شیائو لیان در اتاق طبیعت گام برمیداشت و به اطراف نگاه میکرد. اتاقی که سه سال تمام بدنش در اون حضور داشت. شیه یون بیرون اتاق روی صندلی نشسته بود و جرئت ورود به اتاق رو نداشت. اون اتاق با وجود همهی زیباییش، فقط مرگ رو برای مرد بزرگتر یادآوری میکرد و حالا که شاگردش برگشته بود؛ دیگر نیازی به یادآوری اون دوران دردناک نمیدید. شیه دا چینگ با دیدن جو میون دو مرد، با گفتن "میرم خرید کنم" خانه رو ترک کرد و تنهاشون گذاشت.
شیه یون برای سرگرم نگه داشتن افکارش، از جا بلند شد و به آشپزخانه رفت. البته آشپزخانه چسبیده به سالن بود و فقط با یک میز اونها رو از هم جدا کرده بودند. کلمپیچ رو روی میز انداخت و مشغول خرد کردنش برای پخت غذا شد. حواسش پرت خرد کردن کلم بود که دستی روی کمرش نشست و به آرامی بالا و پایین شد. پسر سیاه پوش پشت استادش ایستاده بود و کمر مرد بزرگتر رو نوازش میکرد. این از روی عادتش بود که برای دلداری دادن به شیزونش این حرکت رو انجام میداد. الان هم میفهمید که شیزونش بابت چیزی آشفته شده؛ پس اینطوری بهش آرامش خاطر میداد.
_«شیزون، حالت خوبه؟»
شیه یون با حرکت سرش موهاش رو کنار زد و از پسر فاصله گرفت.
_«به جای چسبیدن به من برو و روی بازگردانی نیروی معنویت تمرکز کن.»
و گام برداشت تا از کنار پسر رد بشه که دستی دور کمرش حلقه شد و محکم به سینهی مرد سیاه پوش چسبید. حیرت زده از این حرکت چاقو رو روی میز انداخت و به شاگرد جوانش نگاه کرد.
YOU ARE READING
𝑾𝒂𝒕𝒆𝒓 𝒂𝒏𝒅 𝑱𝒂𝒅𝒆༆
Historical Fiction💧𝑵𝒂𝒎𝒆 : 𝑾𝒂𝒕𝒆𝒓 & 𝑱𝒂𝒅𝒆 💧𝑮𝒆𝒏𝒓𝒆 : 𝑩𝑳/𝑾𝒖𝒙𝒊𝒂/𝑯𝒊𝒔𝒕𝒐𝒓𝒊𝒄𝒂𝒍/𝑭𝒂𝒏𝒕𝒂𝒔𝒚/𝑴𝒚𝒔𝒕𝒆𝒓𝒚/𝑨𝒅𝒗𝒆𝒏𝒕𝒖𝒓𝒆 💧𝑾𝒓𝒊𝒕𝒆𝒓 : °•𝔂𝓪𝓭𝓮𝓰𝓪𝓻•° 💧آب و یشم💧 💧خلاصه: بردیا مهرآیین به عنوان یک جوان ایرانی، چندان هم خوش شان...