💧𝒞𝒽𝒶𝓅𝓉ℯ𝓇 09💧

75 20 124
                                    

♡ ﷽ ♡

.

.

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

.

.

زمانی که به عمارت کوچک و باصفایی رسیدند؛ پسر جوانی جلو اومد و احترام گذاشت..و وقتی صدای خوش آهنگش رو رها کرد؛ انسان حیرت زده میشد از اینکه چطور یک مرد میتونه چنین صدای ملایم و خاصی داشته باشه..

"خوش آمدید ارباب لین..و همچنین شاگرد محترمشون"

شیائو لیان هم احترام گذاشت و در لحظه‌ی اول متوجه هویت این پسر الهه مانند شد..
ابروهای این پسر، شمشیری و به سمت بالا بود و باعث میشد چشم های درشتش حالت عقابی به خودش بگیره..گونه هایی برجسته با لب های صورتی رنگ و بالشتی داشت..لین یانگ با احترام پاسخ خوشامدگویی پسر رو داد:

"سپاسگزارم ارباب جوان"

و همون لحظه لین دا چینگ آه بلندی کشید و خطاب به خودش گفت:

"آه دا چینگ بیچاره! چقدر مظلومی که هیچکس حتی متوجه حضورت نمیشه!"

شیه وانگ به نرمی خندید که با دیدن لباس های خونی مرد، فوری حالت نگاهش عوض شد و با چهره‌ای جدی پرسید:

"بازم یکی رو تیکه تیکه کردی؟"

لین دا چینگ با چشم های گشاد شده و مقدار زیادی مبالغه انکار کرد:

"من؟ من فقط با بادبزنم گلوی طرف رو بریدم و خونش پاشیده شد رو لباسم..بنظرت من به این دل نازکی اصلا تحمل تیکه تیکه کردن یه آدم رو دارم؟"

شیائو لیان با تای ابروی بالا رفته به نمایش بازی کردن های مرد خیره شد..عجب بازیگری! لین دا چینگ که تردید شیه وانگ رو دید؛ بی معطلی بحث رو عوض کرد:

"آ شیه¹ لطفا این شاگرد کوچولو رو به اتاقش راهنمایی کن..منم شی دی بداخلاقم رو میبرم به اتاقش"

و بعد دست لین یانگ رو کشید و به زور اون رو به دنبال خودش به راه انداخت..شیه وانگ با وقار و متانت پسر رو راهنمایی کرد و اون رو به اتاقش رسوند..شیائو لیان با لبخند خسته‌ای تشکر کرد و وارد اقامت گاه شد..

لین یانگ و لین دا چینگ درون اتاق مرد کوچکتر ایستاده بودند و استاد جوان پشت به برادرش در حال عوض کردن لباسش بود..

𝑾𝒂𝒕𝒆𝒓 𝒂𝒏𝒅 𝑱𝒂𝒅𝒆༆Where stories live. Discover now