♡ ﷽ ♡
.
.
.
.
زمانی که به عمارت کوچک و باصفایی رسیدند؛ پسر جوانی جلو اومد و احترام گذاشت..و وقتی صدای خوش آهنگش رو رها کرد؛ انسان حیرت زده میشد از اینکه چطور یک مرد میتونه چنین صدای ملایم و خاصی داشته باشه..
"خوش آمدید ارباب لین..و همچنین شاگرد محترمشون"
شیائو لیان هم احترام گذاشت و در لحظهی اول متوجه هویت این پسر الهه مانند شد..
ابروهای این پسر، شمشیری و به سمت بالا بود و باعث میشد چشم های درشتش حالت عقابی به خودش بگیره..گونه هایی برجسته با لب های صورتی رنگ و بالشتی داشت..لین یانگ با احترام پاسخ خوشامدگویی پسر رو داد:"سپاسگزارم ارباب جوان"
و همون لحظه لین دا چینگ آه بلندی کشید و خطاب به خودش گفت:
"آه دا چینگ بیچاره! چقدر مظلومی که هیچکس حتی متوجه حضورت نمیشه!"
شیه وانگ به نرمی خندید که با دیدن لباس های خونی مرد، فوری حالت نگاهش عوض شد و با چهرهای جدی پرسید:
"بازم یکی رو تیکه تیکه کردی؟"
لین دا چینگ با چشم های گشاد شده و مقدار زیادی مبالغه انکار کرد:
"من؟ من فقط با بادبزنم گلوی طرف رو بریدم و خونش پاشیده شد رو لباسم..بنظرت من به این دل نازکی اصلا تحمل تیکه تیکه کردن یه آدم رو دارم؟"
شیائو لیان با تای ابروی بالا رفته به نمایش بازی کردن های مرد خیره شد..عجب بازیگری! لین دا چینگ که تردید شیه وانگ رو دید؛ بی معطلی بحث رو عوض کرد:
"آ شیه¹ لطفا این شاگرد کوچولو رو به اتاقش راهنمایی کن..منم شی دی بداخلاقم رو میبرم به اتاقش"
و بعد دست لین یانگ رو کشید و به زور اون رو به دنبال خودش به راه انداخت..شیه وانگ با وقار و متانت پسر رو راهنمایی کرد و اون رو به اتاقش رسوند..شیائو لیان با لبخند خستهای تشکر کرد و وارد اقامت گاه شد..
لین یانگ و لین دا چینگ درون اتاق مرد کوچکتر ایستاده بودند و استاد جوان پشت به برادرش در حال عوض کردن لباسش بود..
YOU ARE READING
𝑾𝒂𝒕𝒆𝒓 𝒂𝒏𝒅 𝑱𝒂𝒅𝒆༆
Historical Fiction💧𝑵𝒂𝒎𝒆 : 𝑾𝒂𝒕𝒆𝒓 & 𝑱𝒂𝒅𝒆 💧𝑮𝒆𝒏𝒓𝒆 : 𝑩𝑳/𝑾𝒖𝒙𝒊𝒂/𝑯𝒊𝒔𝒕𝒐𝒓𝒊𝒄𝒂𝒍/𝑭𝒂𝒏𝒕𝒂𝒔𝒚/𝑴𝒚𝒔𝒕𝒆𝒓𝒚/𝑨𝒅𝒗𝒆𝒏𝒕𝒖𝒓𝒆 💧𝑾𝒓𝒊𝒕𝒆𝒓 : °•𝔂𝓪𝓭𝓮𝓰𝓪𝓻•° 💧آب و یشم💧 💧خلاصه: بردیا مهرآیین به عنوان یک جوان ایرانی، چندان هم خوش شان...