♡ ﷽ ♡
.
.
.
.
در حالی که تمام جیانگنان در آرامشی ظاهری به سر میبرد؛ هنوز عدهای آشفته و پریشون بودند. شو یورونگ ساکتتر از همیشه شده بود و سای موران تمام طول حیاط رو با نگرانی قدم میزد. دونگ شیان تمام میز و صندلیهای اتاقش رو به در و دیوار پرت میکرد و فریادهای عصبی سر میداد. لو شینگ چیِ بیچاره هم خرابکاریهای استادش رو جمع میکرد و به جان تک تک مردم جیانگنان غر میزد. استاد نان فنگ کنار استاد فو جیانگ نشسته بود تا همدمی برای درد دلهاش باشه. بی تانگ و جائو جینگ هم با کسالت مشغول بازی ژیانگچی بودند. چیزی که هرگز در اونها دیده نشده بود.
و چه کسی از حال شیائو لیان خبر داشت؟ مرد سیاه پوشی که با قامتی نفوذ ناپذیر وسط حیاط ایستاده بود و به ماه ناقص و درخشان درون آسمان نگاه میکرد. هنوز هم نمیخوابید. خاطرات، تمام مغزش رو به تلاطم انداخته بودند و خواب از سرش میربودند. در این لحظه، به شدت دلش برای برادرش تنگ شد. اگر اون برادرش رو داشت؛ میتونست شانهای برای اشکهاش داشته باشه. دستی برای نوازش و قامتی برای حمایت از قلبش.
اون زمان که گفت زندگی الانش رو به زندگی گذشتهاش ترجیح میده؛ فکر دلتنگی بعدش رو نمیکرد. اینطور هم نبود که اون پسر بیاحساسی باشه و هرگز برای خانوادهاش دلتنگی نکنه. اتفاقا شیائو لیان پسری پر از احساس بود. اما سادهلوحانه تصور میکرد شیزونش میتونه جای تمام دلتنگیها رو براش پر کنه. اون به همین امید دل بسته بود و تاب میآورد. و الان بیشتر از هر چیزی به برادر بزرگش نیاز داشت.
*_«آ لیان؟ شیزون نمیذاره حسرتی تو دل شاگردش بمونه. به شیزون بگو چی میخوای؟» *
انگار صاعقهای به شیائو لیان برخورد کرده بود. با چشمهای درشت شدهای پلک میزد و نفس های بلند و مقطع میکشید. دلش میخواست دکمهی خاموشی مغزش رو بزنه و تمام خاطراتش رو دور بریزه. ولی از طرفی، اون خاطرات تمام چیزی بودند که این پسر برای خودش داشت. غیر از این، هویتش چی بود؟
YOU ARE READING
𝑾𝒂𝒕𝒆𝒓 𝒂𝒏𝒅 𝑱𝒂𝒅𝒆༆
Historical Fiction💧𝑵𝒂𝒎𝒆 : 𝑾𝒂𝒕𝒆𝒓 & 𝑱𝒂𝒅𝒆 💧𝑮𝒆𝒏𝒓𝒆 : 𝑩𝑳/𝑾𝒖𝒙𝒊𝒂/𝑯𝒊𝒔𝒕𝒐𝒓𝒊𝒄𝒂𝒍/𝑭𝒂𝒏𝒕𝒂𝒔𝒚/𝑴𝒚𝒔𝒕𝒆𝒓𝒚/𝑨𝒅𝒗𝒆𝒏𝒕𝒖𝒓𝒆 💧𝑾𝒓𝒊𝒕𝒆𝒓 : °•𝔂𝓪𝓭𝓮𝓰𝓪𝓻•° 💧آب و یشم💧 💧خلاصه: بردیا مهرآیین به عنوان یک جوان ایرانی، چندان هم خوش شان...