chapter 13 : Playground

24 5 3
                                    

Part 37
"تونی؟" تونی به استیو که با علامت سوالی بالای
سرش بهش نگاه میکرد اخم کرد. "نمیخوای که اینو
بدزدی، مگه نه؟ کاپیتان؟" استیو خندید. کمی گونه
هاش گل انداخته بود. "استیو کافیه، تونی."
"علاقه ای به کاپیتان نداری؟"
"من کاپیتان نیستم. میتونم؟" با چشمایی که قولی
محکم به تونی میداد پرسید و تونی اجازشو داد.
استیو گردنبند رو داخل دستش گرفت. "خیلی سبک
هم نیست، نه اونقدری که فقط..." استیو به شیشه و
جواهری تقریباً آبی ته خورشید گردنبند و بعد به...
"این چیه؟ این..." همه با کنجکاوی حرکات استیو رو
دنبال کردن. گردنبند و نقشه کنار هم بودن. "ربطی دارن
مگه نه؟؟ باید داشته باشن... گردنبند مال کی بوده؟
از کجا اومده؟ وقتی بفهمیم..."
"از کدوم گوری میخوای بفهمی؟؟ هان؟؟ این مال چند
صد سال پیشه! اگه بخوایم بفهمیم باید چیزی راجب
جواهر و تراشش بدونیم."
"ولی ربطی به نقشه نداره، نقشه جریان جداگانه ای
داره." گامورا تایید کرد و با رک بودنش استیو کمی
ناامید شد. "امروز دیدبان با تونیه، استیو تو بعدش
برو. شام آماده است‌؟! واندا! دیگه این نوع قارچ رو
داخل سوپ نذار!" تونی چشماشو چرخوند.
"واقعاً که یه مرفع بی درده، همون قارچ رو بهتره که
بکنه تو حلقش!" نبیولا قهقهه زد. "آی، این پولدارا بیش
از حد کونشون گرم بوده!"
چند ساعت بعد ناهار و خندیدن همه از پیتر که تا
نزدیک ده بار از واندا برای خوردن بهترین غذای عمرش
تشکر میکرد گذشت. تونی بالای دکل کشتی نشست که دریای آروم و آسمون شب که سایه اش روی آب افتاده
بود نگاه کرد. "خوش شانسی، مگه نه؟" صدای استیو اخمی رو پیشونیش گذاشت. "استیو؟ نوبتت هنوز نشده."
"می‌دونم. خوابم نبرد. گفتم بیام ببینم تو چیکار میکنی‌.
گفتم شاید حوصلت سر رفته باشه." تونی پوزخند زد.
"خیلی تو این منطقه کشتی نیست...اینجا ماهی هاش
وحشین، میدونی؟ تند هم هستن؟" استیو خندید.
(نه عالیه تونی جان با جوک مخ استیو جون رو بزن)

The Sunset Island (STONY) Where stories live. Discover now