آنتونی ادوارد استارک زندگی پیچیده و سختی داشت. از پدر و مادر به قتل رسیده و یتیم شدن به همراه خواهرش ، دزدی کردن، بردگی تا همسفر شدن با یک مشت دزد دریایی عجیب و غریب. آنتونی فکر میکرد
زندگی او فقط درد و رنجه تا چیزی رو پیدا کرد که کل دریای شرقی و رد...
سلام! امیدوارم که علاقه به دزد های دریایی و ماجراجویی و البته (استونی) داشته باشید، چون این داستان کمی طولانیه و پیشنهاد میکنم کم کم بخونینش تا تو پارت نبودن گیر نکنین ⚔️📜🏴☠️ ( شیپ ها استونی و وینتر ویدو می‌باشد، شاید یه شیپ خیلی کمرنگ (لوکی و واندا) گذاشتم تا داستان کمی شکل بگیره...) بگم من ثورکی هم دوست دارم و می‌نویسم ولی جایی نداشتم براش و با زور واردش نکردم چون داستان کمی پرت میشد. خب، همین، چیز خاصی ندارم بگم. داستان رو کم کم بخونین و اگه سوالی یا چیزی مشکلی داشتید تو کامنت ها بگید گلای من 💅😔✨ پ.ن👇 (می‌دونم دارم برای دو سه نفر حرف میزنم جر)
این شخصیت ها تو داستان نقش زیادی ندارن اما برای تصورات شما گذاشتم که بتونید تصورشون کنید که راحت داستان رو بخونید
Ops! Esta imagem não segue nossas diretrizes de conteúdo. Para continuar a publicação, tente removê-la ou carregar outra.
Ops! Esta imagem não segue nossas diretrizes de conteúdo. Para continuar a publicação, tente removê-la ou carregar outra.
