Chapter 14: Dive And See

24 4 0
                                    

( راستی ببخشید دیر گذاشتم...کار دارم بخدااا)
Part 40
"اولین فردی که گردنبند رو در دست داشت، پسری
به اسم سم ویل روگ بود. اون یه ملوان تازه کار بود
که برای یه کشتی نیروی دریایی کار میکرد. داخل یه
یه مأموریت خطرناک با دزدای دریایی، همه افراد
کشتی مردن و کشتی به پودر تبدیل شد. سم به
داخل کشتی دزدای دریایی نفوذ کرد و داخل صندوق
کاپیتان قایم شد، کیسه ای از سکه و جواهرات دیگه
پیدا کرد و  وقتی کشتی با طوفان غرق شد، سم تنها
کسی بود که نجات پیدا کرده بود. وقتی سم قدرت
سنگ رو فهمید،‌ از اون برای گرفتن غنیمت استفاده
کرد. مردی که دوست نزدیک سم بود.... جاناتان، اون
و سم، سنگ رو با کمک آهنگری به گردنبند تبدیل کردن.
اونا گردنبند رو مشترک استفاده میکردن و غنیمت
های کشتی های دیگه و پول هایی که از شهر ها جمع
میکردن رو داخل جزیره ای جمع کردن. سم نمی‌خواست
گنجش به دست کسی بیوفته....برای همین....نفرینی
برای گنجش گذاشت...اون از جادوگری خواست که این نفرین رو اجرا کنه...نفرینی که کسی که گردنبند رو داره فقط میتونه به گنج گرانبهاش دست بزنه. کسی که سزاوارش باشه.." آنتونی با شنیدن کلمه نفرین دستی
به گردنبندش زد. سایه شنلش رو از سرش برداشت.
زنی تیره پوست با تتو و زیورآلات متفاوتی با چشم
های سیاه به آنتونی نگاهی غم آلود کرد.
"جاناتان با این قضیه موافق نبود...مگه نه؟" آنتونی
گفت و زن سرتکون داد. "اون تمام غنیمت رو برای
خودش و خانواده اش میخواست..."
آنتونی دو مردی رو دید که با هم دست به یقه شده
بودن. مرد بور تعادلش رو از دست داد و اون یکی
گردنبند رو از گردنش درآورد و خواست که  دور گردن خودش بندازه اما با لرزیدن کشتی، گردنبند از دستش
افتاد و به بیرون کشتی پرت شد. طوفان کشتی
رو خراب کرد و آنتونی مثل سنگی که تو گل گیر کرده
باشه، سر جاش خشکش زد.
"تا این موقع...تو تنها کسی هستی که گردنبند انتخاب
کرده... جاناتان نامه ای به پسرش نوشت و تمام حقیقت
رو بهش گفت. ازش خواست تا گردنبند رو پیدا کنه
و حقی که مال نام و اسمش بود رو پس بگیره...."
"تالیا....اسم کامل جاناتان چیه...."
"جاناتان جیمز بیرد...."
"اوه خدای من... جاناتان، اون پدر بلک بیرده..."
( پرای من که ریخت....شمارو نمی‌دونم....)

The Sunset Island (STONY) Wo Geschichten leben. Entdecke jetzt