Chapter 15: Black's Dice
Part 43
"آه، کاپیتان! رسیدید. واقعاً دلم براتون تنگ شده
بود. بنظرم حضور شما شخصا-"
"شیرین زبونی نکن یاندو، بخاطر اون مرتیکه احمقی
که برام فرستادی، کابینم خونی شده. اتاق،الان!"
"ب، بله کاپیتان عزیز! هرچه شما بفرمایید! از این جا
لطفاً، بفرمایید بفرمایید!" پشت بلک، مردی تقریباً
سی ساله با گوشوار و خلالی تو دهنش به یاندو اخم
نشون داد.
"هی کوییل، میدونی یاندو با اونا چیکار داره؟
اونا خیلی خطرناکن، برای وضعمون بده." یه پسر
به پیتر گفت و کوییل فقط شونه بالا داد.
"نمیدونم، جی. کارای یاندو به من ربطی نداره. اگر
هم که خطرناکه، یاندو خودش اینو بیشتر از هرکس
میدونه. فعلا جیلبو."
کوییل وارد دفتر یاندو شد. کشوه های قفلش رو
سعی کرد باز کنه اما چیزی پیدا نکرد. یاندو چند
وقت بود که مشکوک و محتاط شده بوده. شاید اون
روز رسیده و یاندو با آدم های بدی سرکار شده.
(دیگه نمیتونم تحمل کنم یان، داری گروه رو تو
خطر میندازی) صدای پا باعث لرز کمر پیتر شد.
پیتر داخل کمد قایم شد، لباس ها و ژاکت های چرم
رو جلوش ها داد تا اگه در کمد باز شد، کسی اونو
نبینه. "کاپیتان بلک! من به شما اطمینان میدم، همکار
من میتونه یه کشتی پر بچه عنق ها رو کنترل کنه.
ضمناً، اون بازیگریش عالیه! پس جای نگرانی نیست."
بلک زبونش رو دور دهنش چرخوند.
"و کی قراره برسه؟" یاندو کلیدی از یقه اش درآورد
و باهاش کمد دومش رو باز کرد. پیتر حدس میزد که
کمد اولش اسلحه اش قرار داره.
"کشتی دو هفته اس که تو راهه، وقتی کنترل کشتی
به دست برسه ، ما دست به کار میشیم کاپیتان و
به زودی گنج نصیب ما میشه." یاندو نیشخند زد.
پیتر از کاپیتان بلک و افرادش شنیده بود. آدم کشای
حرفه ای و آدم های زندان دیده. حتی از یکی از
فاحشه های جزیره شنیده بود که آدم خوار بینشون
هست. بلک دنبال یه گنجی بود، چه واقعی باشه چه
نه، تو راهش خیلی آدم قرار بود کشته بشن.
(حتی یاندو هم قرار نیست زنده از این بیرون بیاد)
"یه کشتی نو ساز که یه پروفسور جوان هدایت
میکنه، اونا خورشید رو دارن. وقتی کشتی دست ما
برسه خورشید و صاحبش دست ما میرسه."
بلک خنده ای کرد که پیتر شخصاً علاقه ای به شنیدن
دوباره اش نداشت.
(باید کشتی رو قبل از اینکه دستشون برسه خبر
کنم) پیتر با خودش گفت و بعد از رفتن بلک، پیتر
چند دقیقه تو کمد منتظر شد تا یاندو اونو صدا
کرد. "بیا بیرون کوییل، میدونم که اونجایی"
(هیچی دیگه داریم به گا- میریم)
YOU ARE READING
The Sunset Island (STONY)
Adventureآنتونی ادوارد استارک زندگی پیچیده و سختی داشت. از پدر و مادر به قتل رسیده و یتیم شدن به همراه خواهرش ، دزدی کردن، بردگی تا همسفر شدن با یک مشت دزد دریایی عجیب و غریب. آنتونی فکر میکرد زندگی او فقط درد و رنجه تا چیزی رو پیدا کرد که کل دریای شرقی و رد...