part1

3K 238 9
                                        

تهیونگ pov
صدای همهمه ی بچه ها همش رو مخم اسکی می‌ره از کجا فرار کردن باغ وحش هعی! چرا من انقد بدبختم یه زندگی معمولی می‌خوام ولی حدس بزن چی شد امسال با یه جئون دیک فیس و یه پارک روانی تو یه کلاس افتادم خیلی عجیبه نه من هم از محبوب ترین امگا و هم از محبوب ترین آلفا متنفرم و الان مجبورم باهاشون تو
کلاس افتادم حالا باز جئون بهتره تا وقتی جلوی چشمش
نباشم کاری بهم نداره ولی اون شیطان کوتوله امیدوارم ولکنم باشه خود به خود ازم متنفره از مهدکودک تا الان
وقتی بچه بودیم بهم پیشنهاد دوستی داد ولی من چون به فکر خوردن کتابام از همون بچگی بودم پیشنهاد شو رد کردم و باهاش بازی نکردم اونم فکر کرد جایگاهمو ازش بالاتر میبینم و تصمیم گرفت ازم متنفر بشه با صدای تلپی از نشخوار فکریم بیرون میام و اوه اونجارو

پارک جیمین به دوست پسر جئون برخورد کرده عجب صحنه ای

جیمین pov

با درد کمرم آخی گفتم و خودمو بالا کشیدم و به اون آلفای امگا مانند زل زدم اونم زل زده بود تو تخم چشام اولین بارم بود از نزدیک میدیدمش و خب یه حس عجیبی داشتم مخصوصا وقتی دستشو رو شونم گذاشت و خواست حولم بده و بله خودشم اینو حس کرد چون چشای اونم مثل من با شنیدن صدای جفت از گرگای فاکیمون گشاد شد
اما انگار اون زودتر به خودش اومد و زمزمه کرد امکان نداره الهه ماه نمیتونه انقد ازم متنفر باشه من فقط دهنم باز بود و بهش نگاه میکردم و تو سرم این بود الان این نباید من باشم که اون حرفو بزنم اون موجود نفرت انگیز دیگه بهش گفت بریم هیونگ‌ من گشنمه
نفرت انگیز یک گفت من باید با پارک حرف بزنم تو برو کوک و نفرت انگیز دو شونه بالا انداخت و رفت مین بهم اشاره کرد دنبالش برم منم بلند شدمو رفتم دنبالش و الان تو یه انبار ورزش بودیم

یونگی: توام حسش کردی؟
سرمو به نشونه ی تایید تکون دادم
یونگی: پارک تو چرا انقد ریلکسی هیچ می‌دونی چی شده نکنه مخفیانه روم کراش داشتی و الان به خواستت رسیدی
سرمو و به نشونه ی نه تکون دادم و گفتم نه فعلا تو مرحله شوکم متاسفانه نمیتونم مثل تو زود به مرحله‌ی انکار برسم‌
یونگی: خب؟
خب؟
یونگی آهی کشید و رو زمین نشست
یونگی: چطور ممکنه
منم کنارش نشستم حتی نمی‌دونم چرا به قول اون انقد آروم بودمو با کسی که سه سال از متنفر بودم الان اینجام شاید چون تازه فهمیدم جفتمه و گرگامون باهم راحتن که من الان انقد راحت کنارش نشستم یکم این پا و اون پا کردمو آخرش ازش پرسیدم حالا چیکار کنیم آلفا؟
سرشو بین دستاش گرفت و گفت نمی‌دونم ببین من ازت متنفرم توام همینطور پس بیا همدیگرو رد کنیم
سرمو به معنای نه تکون دادم نمیشه رد کردن جفت خیلی دردناکه
یونگی:خب عقل کل به نظرت چیکار کنیم؟بشیم یه زوج خوشبخت
آه کشیدم و گفتم مجبوریم مین گرگ من همین حالاشم میخواد بپره بغل جفتش اگه ردم کنی گرگم داغون میشه
زنگ کلاس به صدا در اومد و بلند شدم و ادامه دادم فعلا بیا از دوست شدن شروع کنیم می‌دونم مسخره و درامایی شد ولی مجبوریم  امروز ساعت شیش تو کافه ی نزدیک مدرسه می‌بینمت
یونگی:تو چرا انقد راحت با این موضوع کنار اومدی هنوزم نمیتونم درکت کنم و گرگت چطور انقد زود وا داده و وقتی جملشو کامل کرد پوزخند فاک فیسشو زدو بهم یادآوری کرد چرا ازش متنفرم
بینیمو چین دادم و گفتم جواب بده مین پیشنهادمو قبول میکنی
یونگی: اوکی ساعت شیش میبینمت البته من هنوزم ازت متنفرم
چشامو و چرخوندمو گفتم من بیشتر فاک فیس ولی ببین تحملت میکنم

خب من بهترینمو انجام دادم از پارت یک نباید انتظار بالایی داشت داستان کم کم رو روال میفته مخصوصا پارتای کوکویش 

your my everythingWhere stories live. Discover now