یونگیpov
گرگای منو جیمین بهم نزدیکه میتونستم احساساتش و بفهمم اینکه دروغ میگه و استرس داره ولی هیچ حس بدی از کاری که با تهیونگ کرده نداشت پیوندمون قویه حداقل از طرف من که اینطوریه بعد از اون امتحان مسخره که هیچی ازش حالیم نمی شد میخواستم با جیمین حرف بزنم که با حمله ور شدن کوک به سمتش سریع خودمو جلوی جیمین قرار دادم
_هیونگ برو کنار من باید حساب این شیطان کله تخمیو برسم
(:تقصیر من نیست که جفتت یه متقلبه من فقط حقیقتو گفتم
_تو از تو کیر هیونگم خوردی۰۰۰این قضیه تموم شدست از اینجا برو کوک
جونگ کوک مثل امگاهای دختر لوس یه پاشو رو زمین کوبید و با تحکم گفت:
_هیونگیه چشم غره به جونگکوک رفتم بعدشم دست جیمین رو گرفتم و بردمش یه گوشه تو حیاط
۰۰۰خب خب میرسیم به حساب تو از هرکی بتونی مخفی کنی از من نمیتونی من می تونم احساساتو از طریق پیوندمون حس کنم و می دونم داشتی دروغ میگفتی و تهیونگ بی عرضه تر از این حرفاست که بخواد سوالات و بدزده چرا اون کارو کردی من خوب میدونم سوالاتو تو برداشتی اصلا عذاب وجدان نداری تهیونگ اونقدر بهت کمک کرد اون تورو دوست خودش می دونست این جواب خوبیاشه؟(:به تو مربوط نیست تو کارای من دخالت نکن
•••به من مربوطه تو حق نداری به اطرافیانم صدمه بزنی
(:چرا ناراحت شدی؟؟ چون عشقت نتونست امتحان بده؟
•••واقعا برات متاسفم جیمین....
بعد از اون حرفم بی توجه به رایحه ی تلخ شدش از اونجا رفتم.
جونگ کوکpov
خب از اونجایی که خبری از تهیونگ نداشتم و میدونستم که بی گناهه و الکی تنبیه شده و نمیتونستم ببینمش یه تصمیم عالی گرفتم میرفتم به دیدنش و بهش گل میدادم و بعد از اینکه سورپرایزش کردم میدزدیمش آدرس خونشو از یونا گرفتم و به طور حرفه ای به حیاط خونشون نفوذ کردمخوبه نردبون تو حیاطشون دارندمجبور نیستم از تکنیکهای نینجاییم استفاده کنم فقط اولش باید بفهمم اتاق تهیونگ کدومه تو همین فکرها بودم که با دیدن جفتم که اومد پنجره رو باز کرد و تف کرد تو حیاط و دوباره برگشت داخل با حالت اینکه چیز چندشی دیدم صورتمو جمع کردم
ایی حالم بهم خورد باورم نمیشه این صحنه واقعی بود...
نردبونو جلوی پنجره ی اتاقش جاگیر کردم و آروم از روش رفتم بالا و وارد اتاقش شدم جلوی آیینه وایساده بود چشاش از گریه ی زیاد پف کرده بود و قرمز شده بود درحالی که اشک میریخت دوتا دستاشو بالا آورد و گذاشت رو گونه هاش
+چقدر خوشگلم حتی با اینکه انقدر گریه کردم فدای خودم بشمرفتم جلو و از پشت بغلش کردم و دستمو گذاشتم رو دهنش تا میخواستم نزدیک گوشش نجوا های عاشقانه سر بدم دستمو گاز گرفت و پیچوندش و یه لگد محکم روی جای حساسم زد و با صدای گوشخراشی باباشو صدا کرد
+باباااا دزد تا اومده
پدرش که یه آلفای غالب گنده بود وارد اتاق شد و سریع سمتم حمله ور شد و یه مشت محکم به فکم کوبید و ماسکمو از روی صورتم درآورد
تهیونگ pov
داشتم با عصبانیت به اون دزد حیله گر نگاه میکردم که چشمم به یه گل سرخ افتاد با خودش گلم آورده عوضی متجاوز دوباره بهش نگاه کردم ولی با دیدن صورت جونگ کوک سریع به خودم اومدم سمت جفتم که نزدیک بود مشت دومو بخوره دویدم خودمو از پشت روی بابام انداختم و مثل کوآلا آویزونش شدم
+نزنش بابایی اون جفتمه
بابام با شوک اول به من و بعد به جونگ کوک نگاه کرد
.........پدر و مادرم با یه نگاه طلبکار بهمون زل زده بودن کیسه ی یخو دوباره رو صورت جونگ کوک گذاشتم و نامحسوس قربونش صدقش رفتم
+بله بابایی درست شنیدی کوک جفتمه و تویه مدرسه همکلاسیمه
#و من الان باید این موضوعو بفهمم تازه چرا مثل ارازل وارد خونه شده نمیتونست مثل یه آدم عادی بیاد دیدنت
+بابا خب چیزه ...م..من::من میدونستم فقط منتظر یه زمان مناسب بودیم که بهت بگیم اما تو هیچوقت خونه نبودی پس تقصیر ما نیست ولی قبول دارم برای این کار احمقانش هیچ توضیحی نیست حتما چون بچن کلشون هنوز داغه
با قدردانی به مامانم نگاه کردم ولی با تحویل گرفتن یه نگاه مرگبار سرمو پایین انداختم تازه جونگ کوک چرا لال شده بود و هیچی نمی گفت
که با دیدن نگاه براقش به مامانم با دهن باز بهش زل زدمجونگ کوکpov
(این خانوم زیبا درست مثل زنی بود که دوست داشتم جفتم باشه یه خانم زیبا با یه نگاه سرد و خشن ولی با باطنی مهربون)ذهن جونگ کوکآقای کیم pov
(این دزد و هیز جفت تهیونگیمه چرا به زنم اینطوری خیره شده)
#تهیونگ پسرم فکر کنم جفتت دیگه باید بره دیروقته
+نمیشه امشب اینجا بمونه
#نه
بلاخره اون آلفای بانی فیس گنده بک بلند شد
_ته حق با این پیرمرده از اونجایی که ریدی به نقشه هام دیگه میرم
+کووک
(چه نقشه ای؟ تازه چرا انقد بی ادبه پیرمرد باباته)اومد سمت من و یه پوزخند زد و بعدشم رفت سمت
یه جی دستشو گرفت و درست مثل یه جنتلمن دستشو بوسید انگار این همون بچه ی احمقی نبود که میخواست به مسخره ترین شکل ممکن جفتشو بدزده
تهیونگ pov
با حسادت و عصبانیت به مامانم و کوک نگاه کردم اه خاک تو سرم چرا انقد وحشیم کاش منو می دزدید رفتم جلو دست کوکو گرفتم
+پس من بدرقت میکنم
به سمت در خروجی هدایتش کردم
یهو بغلم کرد و روی موهامو بوسید
_کی برمیگردی مدرسه فرفری
با ناراحتی لب زدم
+سه روزه دیگه دلم برات تنگ میشه
_منم همینطور
با بغض به کمرش چنگ زدم
+کوکی تو که میدونی کار من نیست مگه نه؟
_معلومه که میدونم خرس عسلی و مطمئن باش حساب اون کوتوله ی زشتو میرسم
تلخندی زدمو و یه لگد محکم به زانوش کوبیدم
+نقشت خیلی مسخره بود دزد احمق
پوزخند زد و گفت:نقشه ی من بی نقص بود فقط تو ریدی به محاسباتم
از بغلش خارجم کرد و من سریع روی گونشو بوسیدم
و هولش دادم
+گمشو بیرون
و بعد از این حرفم درو محکم بستم و بدون توجه به قیافه ی بهت زده ی پدرم و عصبی مادرم به سمت اتاقم پرواز کردم با اینکه پدر و مادرم با بدترین شکل ممکن با جفتم آشنا شدن ولی خب حداقل دیگه مجبور نیستم بهشون توضیحی بدم ولی میدونم مادرم بیخیال نشده و فردا خوب به خدمتم میرسه
سوم شخص
جونگ کوک یه دستشو گذاشت رو قلبش و یه دست دیگشو روی گونش و عین احمقا تا ده دقیقه همونجا ساکن موند امشب کاملا یه چهره ی جدید از امگای آروم و مطیعش دیده بود و این هیجان زدش میکرد
![](https://img.wattpad.com/cover/363994419-288-k222911.jpg)
ESTÁS LEYENDO
your my everything
Romancekookv اونجا بود که فهمیدم اون هیچوقت به کسی مثل من به عنوان جفت فکر نمیکنه اینو اون پوزخند روی صورتش به خوبی نشون میداد yoonmin برو یه نگاهی تو آینه بنداز یونگی تو نه تنها شبیه یه آلفای غالب نیستی بیشتر شبیه یه امگای احمقی آخه کدوم آلفای فاکی موهاش...