part 34

771 102 44
                                        

تهیونگ pov

به جیمین قول دادم کاری کنم که آدم بهتری بشه اونم قول داد تلاش میکنه

#هه مسخرست عمرا اگه این آدم خوبی بشه الکی خودتو خسته نکن ته بهتره ولش کنی به حال خودش

(:خفه شو جیهون چیکار کنم ته ته هر کاری بگی میکنم

+کنار مدرسمون یه مهد کودکه که یه بچه هست من خیلی دوسش دارم و با هم دوستیم نظرت چیه برای قدم اول با یه بچه دوست شی

#هه بی صبرانه منتظرم ببینم چیکار می‌کنی جیمین

):حالا می بینی احمق بچه ها عاشق منن

+خب بریم

جلوی مهد کودک رفتیم منتظر ری وون شدم خیلی هیجان داشتم قراره بعد دو ماه ببینمش و دوستامو بهش معرفی کنم بلاخره ری وون اومد بیرون و وقتی منو دید دوید سمتم و پامو بغل کرد

@اوپا

+چطوری وونی

@حالا که تورو دیدم عالی

+خوبه می‌خوام دوستامو بهت معرفی کنم ببین این جیهونه

به جیهون تعظیم کرد جیهونم خم شد و موهاشو ناز کرد

#سلام خوشگل خانم

@سلام

جیمین pov

وقتی نگاه همه سمت من برگشت
اون دختره کوتوله ی بی دندون و با اون موهای صورتی مسخره ی زشتش و عینکی که از کل صورتش بزرگتر بود و صورت پر از کک و مکش که عرق کرده بود بهم زل زده بود با انزجار خودمو عقب کشیدم و لبخند زدم

): سلام کپک کوچولو

دختره عین احمقا بهم نگاه میکرد و یهو شروع به گریه کرد

تهیونگ سریع بغلش کرد

+ببخشید وونی جیمینی منظوری نداشته نمی خواست ناراحتت کنه

@هیونگی این دوستت خیلی ترسناکه بهش بگو اونطوری نگام نکنه و لبخند نزنه من از لبخندش می ترسم

سریع لبخندمو جمع کردم و به جیهونی که به زور جلوی خندشو گرفته بود چشم غره رفتم

):لبخند من از صورت تو که ترسناکتر نیست مطمئنم بچه های دیگه حتی نگاتم نمی کنن کپک خانم

گریه های دختره شدید تر شد و مامانش سریع سمتش دوید و بعد از یه چشم غره ی حسابی به ما دختر زشتشو برداشت و رفت

+جیمیننن

):معذرت می‌خوام یهو کنترلمو از دست دادم

#بهت که گفته بودم

+خب نباید ناامید بشیم خیلیا هستن که با بچه ها کنار نمیان نظرت چیه بریم یه سر به یه کافه ی گربه که این نزدیکیاست بزنیم

your my everythingOnde histórias criam vida. Descubra agora