part9

1.1K 142 2
                                        

تهیونگ pov
با تعجب به دستامون و بعد به اون نگاه کردم یکم به دستش فشار وارد کردم که انقد سریع گردنشو چرخوند و سمت من که فکر کنم صدای رگ به رگ شدن گردنشو شنیدم با چشمای گرد شده به من و بعد به دستامون نگاه کرد و سریع دستشو کشید و یکم بیشتر به یونگی هیونگ چسبید که  اون از خواب پرید و با یه نگاه برزخی به جونگ کوک خیره شد اوه رایحه ی ترسیده ی جفت آلفامو حس میکردم اون یه چشم غره ی حسابی به من و جونگ کوک رفت و سرشو رو دسته ی مبل گذاشت و خوابید واقعا تعجب برانگیزه اینکه چقدر می‌تونه بخوابه همیشه خوابه
جونگ کوک pov
بعد از اینکه فیلم تموم شد یکم دور و بر و تمیز کردیم وظیفه ی شستن ظرفها به من محول شد چون از همه کوچیکتر بودم همیشه همینطور بود قلدرای عوضی مشغول شستن ظرفها بودم که رایحه ی شیرین شده ی اون امگا رو کنارم حس کردم با صورت قرمز شده و سر پایین افتاده گفت من خشکشون میکنم
(+جونگ کوک_تهیونگ)
با بی‌خیالی بهش نگاه کردم
+باشه
سرشو بلند کرد و با خوشحالی مشغول شد این امگا چقدر احمقه کی از کار کردن خوشش میاد
_اینجا زندگی می‌کنی
سرشو به دو طرف به معنی نه تکون داد
+نه ولی بیشتر وقتا از این به بعد اینجام جین هیونگ خیلی بهم وابسته است و برام اتاق آماده کرده بود باورت میشه
چیزی نگفتم و سرمو به نشونه ی تایید تکون دادم
+آلفا داری قبولم می‌کنی
با تعجب بهش نگاه کردم انتظار نداشتم این حرفو بزنه چرا این امگای خجالتی انقد رکه شاید چون زیادی بهش رو دادم باید یه برخورد تند باهاش کنم که دیگه پاشو از حدش جلوتر نزاره اما بر خلاف افکارم یه چیز دیگه گفتم
_نمیدونم
شستن ظرفها که تموم شد دست به سینه به جزیره ی آشپزخونه تکیه دادم و بهش زل زدم اون یکم معذب بود ولی  اومد جلوم وایساد و تو چشام نگاه کرد دستشو جلو آورد یه طرف صورتمو نوازش کرد و گرگ احمقم شروع به ورجه وورجه افتاد دمشو تکون می داد و می پرید و فکر کنم از رایحم فهمید خوشم اومده و لبخند عجیبشو زد و من کلا جلوی اون امگا خلع سلاح شدم لعنت بهش
گرگ احمقم  نمی‌دونم با خودم چه فکری کردم که دستشو از رو صورتم برداشتم و کف دستشو آروم بوسیدم آره گرگ لعنتی من بر خلاف خودمو عقلم عاشق این امگا بود و بدجوریم زن ذلیل  تشریف داشت رایحه ی امگا شیرین تر شد که با اومدن یونگی هیونگ تو آشپزخونه از تو اون حباب مسخره ی رمانتیک خارج شدیم و من آروم دست اون امگا رو ول کردم تنها موندن با این امگا خیلی خطرناکه یونگی هیونگ اول با یکم تعجب بعد با پوزخند بهمون نگاه کرد
(~یونگی)
~هه بهتره لاو ترکوندن و رایحه ی شیرین پخش کردنو تموم کنید خدافظی کنید داریم میریم کوکییی
کوکی رو با غیظ گفت و من به اون امگا نگاه کردم که با نفرت خاصی به یونگی هیونگ‌ نگاه میکرد که هیونگ جلو اومد و دستمو گرفت
~خب امگا کوچولو کوکی باید بره خونه از وقت خوابش گذشته
به دستامون نگاه کرد و شبیه یه توله ببر بهم خیره شد که من نمی‌دونم چرا و به چه دلیل دست یونگی هیونگ و آروم از خودم جدا کردم و موهای امگارو بهم ریختم و با یه لحن حال بهم زن و آروم گفتم فردا می‌بینمت تهیونگ اما اون امگا دستمو پس زد و نگاهش هنوز همون‌طور بود و به هیونگ زل زده بود
+شب به خیر
با عصبانیت و دلخوری گفت و رفت و یونگی هیونگ گوشمو کشید و از تو آشپزخونه بیرونم کشید و من فقط فریاد میزدم یه خدافظی سرسری با نامجون هیونگ و جفتش کرد و بیرون اومدیم و اصلا نمیدونم چطور سوار موتور شدیم و الان  تو خونه ی من و رو تختم نشسته بودیم
~نگفته بودی که با تهیونگ‌ ریختی روهم
_نه هیونگ اونطور که تو فکر می‌کنی نیست
~پس چطوریه فکر کردی کور بودم کل روز بهش خیره بودی و تو آشپزخونه رایحه ی هردوتون دهنمو باز نکن
_اون جفتمه هیونگ
انتظار داشتم تعجب کنه ولی اون آروم سر تکون داد
~تو ام از جفت شانس داری  پسر یه امگای آروم گیرت اومده البته فکر نکنم خیلی آروم باشه‌ امشب میخواست بکشتم ولی هر چی باشه از جفت عجیب غریب من بهتره
_قبول دارم
😑قیافه یونگی هیونگ دقیقا اینطور شد و رو تخت دراز کشید انگار خیلی با جفتش جور نبود البته عجیبم نبود پارک دویل جیمین جفتش بود
جیمین pov
یعنی یه آدم چقدر میتونه بدبخت باشه جفتم میخواست منو با مشت بزنه و رفت و چند دقیقه بعدش معشوقش میخواد بهم دستمال بده اگه کاری نکردم به گوه خوردن بیفتن اسمم جیمین نیست
(High school )
تهیونگ pov
امروز از یونگی هیونگ متنفرم اومد و لحظه ی عاشقانمو با جفت کودنم خراب کرد ولی الان این مهم نیست باید با جیمین حرف بزنم و این خیلی سخته که با اون حرف زد پیش دوستش نشسته بود ولی نه حرف میزد و نه کاری میکرد سرشو گذاشته بود رو میز 
دستام یکم می‌لرزید ولی باید باهاش حرف میزدم باید می‌فهمیدم کسی اذیتش نکرده شاید خودش یه قلدره ولی قلدری آلفاها فرق داره رفتم سمتشون دوستش با تعجب بهم نگاه کرد و بعد اخماشو کشید توهم
(جیهون_تهیونگ+جیمین~)
_چی میخوای کیم
+می‌خوام با جیمین حرف بزنم
خودمم نمی‌دونم چرا برام اهمیت داره مادرش قاضیه مطمئنا حساب هر کسیو که برای پسر لوسش دردسر درست کرده میرسه
_جیمین نمی‌خواد با تو حرف بزنه گمشو
+جیمین لطفا باید باهات صحبت کنم
~باشه
بدون حرف دیگه ای بلند شد و منم دنبالش رفتم تو حیاط یه گوشه نشستیم و من نمی‌دونم اون جرئت یهوییم کجا رفته بود
~خب
+جیمین کس. کسی اذیتت کرده
لعنت به لکنتم
~به تو چه همین میخواستی بگی

your my everythingحيث تعيش القصص. اكتشف الآن