part2

1.9K 196 2
                                        


جونگ کوک pov
هیونگم با اون امگای شیطان صفت رفت و منو تنها گذاشت آخه با اون موجود چیکار داره وقتی میگم شیطان منظورم حتی یکی بدتر از منه تازه خودش گفت از اون بدش میاد حوصله نداشتم تویه سلف مدرسه چیزی بخورم برای همین برگشتم به کلاس کلاس امسالمون خیلی حوصله سربره فکر کنم اولین جاییه که تعداد امگاها از آلفا ها یا حتی بتا ها بیشتره توی کلاس یه منو دوتا دختر احمق حراف و کیم کوچولو کسی نبود اون کیم حوصله سر بر ترین و احمق ترین
موجودیه که تا حالا تو زندگیم دیدم انگار متوجه سنگینی نگاهم رو  خودش شد و برگشت و اونم متقابلاً بهم نگاه کرد و بعد از یه نگاه احمقانه یه لبخند احمقانه ترم زد الان منو مسخره کرده حرکت کردم و سمتش رفتم
تهیونگ pov
جئون تخمی  وارد کلاس شد واقعا حالم از رایحش بهم میخوره نگاهشو یه دور تو کلاس چرخوند و آخر سر به من زل زد واقعا مور مورم شد هنوزم بهم خیرست (حالا باید چیکار کنم) سرمو برگردوندم سمتش متقابلاً بهش نگاه کردم هیچ حسی از اون چشای گرد احمقانه ش منتقل نمیشد نمی‌دونم چی شد و چه فکری کردم ولی یه لبخند مضحک که تقلبی بودنش از فرسنگ ها فریاد میزد به روش پاشیدم اون اول تعجب کرد ولی بعدش اخماشو توهم کشید و اومدم سمتم خب کیم تهیونگ بدبخت شدی اومد روبروم وایساد ابرو بالا انداخت
جونگ کوک:چیه کیم خیلی جرئتت زیاد شده که بهم زل میزنی الان با اون صورت چوروکیدت  چیکار کردی مثلاً بهم لبخند زدی
یه لبخند مضحک دیگه زدمو گفتم ببین جونگ کوک شی من عادت دارم وقتی به یکی نگاه میکنم لبخند بزنم (دروغ محض بود)
اولش زبونشو به لپش تکیه داد عادت عجیبیه بعدشم اون پوزخندش که از نظر خودش خیلی با ابهتش میکنه یا عوضی نشون میده رو زد ولی به نظر من بیشتر شبیه یه خرگوش مکار میشه تا یه عوضی با شنیدن صداش از نوشخواری فکریم بیرون اومدم
جونگ کوک:بهتره این عادت تخمیتو  از بین ببری چون من که می‌خوام به این صورت چروکیده و زشتت مشت بزنم ولی اگه یه آلفای منحرف و یا پدوفیل باشه  اینو به معنی چراغ سبز در نظر میگیره و اون کون کوچیک و باکرتو بدجور به فاک میده
سرمو به نشونه ی تایید تکون دادم باشه سعیمو میکنم
چیزی نگفتو با یه پوزخند دیگه رفت و سرجاش نشست وای قلبم داشت میومد تو دهنم لعنتی فاکی ولی به جز حس ترس یه حس بدیم اعماق وجودمو گرفته بود اون فکر میکرد من زشتمو صورتم چروکیدست مگه من پیرمردم واقعا مسخرست
یونگی pov
امروز اصلا حواسم به درس نبود البته هیچوقت نیست ولی اینکه به حرفهای جونگ کوک توجه نکنم یه چیزه نادره انگار خودش فهمید حوصله ندارم با یه صورت مچاله و کوچیک از پیشم رفت ساعت شیش به جایی که اون امگا گفته بود رفتم‌ اما هیچکس اونجا نبود رفتم و گوشه ترین جای کافه نشستم نزدیکی ساعت هشت بود که کافه داشت بسته می شد و خبری
از اون امگا نبود من چقد احمق بودم که فکر کردم اون میاد باید از اولم می‌فهمیدم من برای اون یه سرگرمی جدیدم ولی متاسفانه اینطور نیست حسابتو میرسم امگای احمق کیفمو برداشتم و رفتم سمت خونم

your my everythingTempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang