جونگ کوکpov
_جیهیون بهت یاد ندادن وقتی میخوای وارد اتاق بشی در بزنی
(+تهیونگ*جیهیون)
*متاسفم من..نن..ممیدوننستم که مهممون دداری
از رو تخت بلند شدم و رفتم سمتش تهیونگ رو تخت نشست و سرشو دوباره پایین انداخت جیهیونم سرش پایین بود بغلش کردم و موهاشو بهم ریختم
_اشکال نداره تهیونگ امگامه
رومو سمت تهیونگ برگردوندم
_تهیونگ جیهیون داداشه کوچیکمه
تهیونگ بلند شد و تعظیم کرد و لبخند مکعبی شو که خودشو هیونگم گفتن مستطیلی رو زد
+سلام جیهیون خوشبختم
جیهیون فقط سرشو تکون داد
*جوننگ کوکک مم....من تنها....تتون ممیز....اررم بباییید صبح ز..ود بی...ددار ششم
به تهیونگ نگاه کردم اون دوباره سرشو پایین انداخته بود
--باشه
جیهیون درو بست و رفت
+از من خوشش نیومد
--نه اینطور نیست جیهیون خیلی خجالتیه و به خاطر لکنتش نمیتونه به خوبی ارتباط برقرار کنه اونو ولش کن برو دوش بگیر منم برات یه دست لباس میارم و یکم تنقلات
+باشه
سمت حموم راهنماییش کردم و آب گرمو براش باز کردم و وقتی میخواستم برم بیرون لباشو محکم بوسیدم اون یکه خورد و یکم عقب رفت و من از حموم خارج شدم قلبم داشت میومد تو دهنم هنوزم یکم سخت بود که بهش ابراز علاقه کنم
یه دست لباس و حوله رو تخت گذاشتم و رفتم پایین بابام و مامانمو و جیهیون تو اتاق نشیمن نشسته بودن
--خوب بهم گوش بدید با همتونم
اول تو مامان دیگه به امگام نمیچسبی و چرت و پرتی بهش نمیگی
و دوم تو بابا وقتی مخاطبش تویی لبخند میزنی و عین آدم باهاش حرف میزنی الان مثلاً خیلی خفنی پیرمرد جلف
و تو جیهیون وقتی بهت سلام داد میتونستی جواب سلامش و بدی و دیگه کسی حق نداره وارد اتاقم بشه مخصوصا بدون در زدن فهمیدین مامان و بابام با بیخیالی سر تکون دادن و جیهیون سرشو پایین انداخت رفتم تو آشپزخونه و هرچی دم دستم میومد و برداشتم و دوباره به اتاقم برگشتم رو تخت نشستم و منتظر بودم صدام کنه و بلاخره ده دقیقه ی بعد صدام کرد
+جونگ کوک
--اومدم
دستشو از در بیرون آورده بود و منتظر بود حوله رو گذاشتم تو دستش درو بست و من دوباره رو تخت نشستم و منتظر بودم بیاد بیرون از قصد حوله ی تنپوش بهش دادم و لباساشو بهش ندادم که بتونم یکم دیدش بزنم و گرگم از ذوق زوزه کشید و رایحم فکر کنم طعم یه تکیلا و کوکتل شیرین و شهوتی گرفته بود کیم یعنی تهیونگ اومد بیرون و خدای من اون پاهای کشیده و براقی داشت ترقوه هاش الان باید جای لاوبایتای من اونجا باشن نگاهم کاملا بهش خریدانه بود اونم تو چشمام نگاه کرد و اومد جلو و کنارم نشست یکم آب هنوز از موهاش می چکید
+به نظرت تا الان نگران شدن
--مطمئن باش تا الان حتی سعی کردن با پلیس تماس بگیرندستشو آورد جلو و موهامو از روی پیشونیم کنار زد
+کوکی به نظرت گرگت امروز یکمی زیادی شیطون نشده
--چیه نکنه میخوای تنبیهش کنی
با خمیازه کشیدنش وسط لاس زدنمون و مالیدن چشماش و گفتن کوکی من خوابم میاد قشنگ رید بهم
گلومو صاف کردم
--خب من برات اینجا لباس گذاشتم منم میرم حموم تو لباس بپوش بخواب
+ولی من میخوام تو بغلت بخوابم
--زود میام بیرون موهاتم خشک کن سرما میخوری
+دوست دارم
دو کلمه ی ساده رو نمی تونستم بهش بگم چون از حس لعنتیم مطمئن نیستم
بدون حرف بلند شدم و سمت کمد رفتم و برای خودم لباس برداشتم
تهیونگpov
کوکی تو حموم بود و من لباساشو که بوی خودشو میداد پوشیده بودم و رو تخت دراز کشیده بودم تختش نرم بود و کم کم داشتم به دنیای خواب وارد میشدم که اومد و کنارم دراز کشید و اوه لخت بود از بالا تنه و خیلی هات بود خدای بزرگ من جفتم چرا انقد هاته تتوهاش نمیدونم چرا تو مدرسه بهش گیر نمیدن وقتی دید دارم نگاش میکنم سمتم چرخید و منو تو بغلش کشید و سرمو دوباره رو ساعدش گذاشت
--چرا بیداری بخواب
+باشه
خودمو تو بغلش جمع کردم و از وجود آلفام کنارم لذت بردم ولی وقتی نفسای گرمشو کنار گوشم رها میکرد و زانوش لای پاهام چیکار میکرد و دستانش که کمرمو نوازش میکردن من چجوری تو این موقعیت فاکی بخوابم زانوشو تکون داد و فاک زانوش به عضوم فشرده شد به زور جلوی نالمو گرفتم و تو چشمای جونگ کوک نگاه کردم اون با اون چشمای گرد خمار شده ی لعنتی چرا اینطوری نگام میکرد
دوباره زانوشو به عضوم فشردو ایندفعه یکم بیشتر زانوشو تکون داد نمی دونم چرا و به چه دلیل پایین تنمو همراه با ریتم حرکات زانوش درآوردم و فاکی از بین لبام خارج شد دستشو آروم سر داد داخل شلوارم و روی عضو سخت شدم قرارش داد وقتی دستش عضومو لمس کرد دیگه کلا ساقط شدم
+آااهه کوک نکن
--چرا من رایحه عسلتو دوست دارم
دستشو سریع تر حرکت داد و لاله ی گوشمو مکید و گاز گرفت به لباش و خال زیر لب پایینش که حتی تو تاریکی اتاق میتونستم ببینمش خیره شدم نمیدونم از نگام فهمید که بلاخره لباشو رو لبام به حرکت درآورد و لب پایینمو مکید و دستشو نوازش وار رو عضوم حرکت داد و با ناله ای که از سر نارضایتی کردم حرکت دستشو سریعتر کرد و
من خیلی زود ارضا شدم
--تو که با خودت فکر نکردی میای خونه ی آلفات و قراره همینطوری فقط بخوابی امگا
+برو دستتو بشور آلفای احم...
که با کوبیده شدن لباش به لبام و گاز محکمی که از لبام گرفت خفه شدم حرکت لباش رو لبام خیلی تند بود همش گاز میگرفت و دستاش از دور کمرم باز شدن روی اونجایی که نباید قرار گرفتن و محکم بهش چنگ زدن
+ااههه
با ضربه ی محکمی که به باسنم خورد اشکام تو چشام جمع شدن..
+کو...ک
--امروز خیلی رو اعصابم را رفتی بیبی پس باید تنبیه بشی
و با این حرفش یه ضربه ی محکم تر از اون قبلی زد
+آخخ
--این بخاطر اینکه بهم بی توجهی کردی
یکی محکم تر زد
--این به خاطر اینکه سرم داد زدی سر آلفات و گرگ آلفاتو عصبی کردی
یکی دیگه
--این به خاطر اینکه همون اول مشکلتو بهم نگفتی
--و اینم به خاطر اینکه پسر بدی بودی
و اینو از بقیه محکم تر زد و واقعا درد داشت جای دستاش داشت میسوخت دوباره بغلم کرد و چشماشو بست و روی موهامو بوسید و یه دستش نوازش وار روی باسنم حرکت میکرد انگار آلفای درونش خیلی به باسن علاقه داره ولی تعجب و مضطربیم به خاطر اسلیک ریخته شده از بین پاهام بود و اگه کوک می فهمید بدبخت میشدم
+کوکک
--چیه بیبی
+خوابم میاد اذیتم نکن
دستشو از پشتم بالا آورد و کمرمو از زیر تیشرت لمس کرد و بدنم لرزی از این تماس میگرفت و این امگای لعنتیم در حال ترشح اسلیک و یه رایحه شیرین شده بود با رسیدن دستاش به کتفم نالیدم و به طور غریزی باسنمو به زانوی آلفا مالوندم دستاش یکم کتفمو نوازش کردن از پشت به جلو اومدن و نوک سینه هامو گفت و مشغول ور رفتن باهاشون شد
+آاااههه آلفا
--جانم
--ته دوباره تحریک شدی تو که تو هیت نیستی امگای هورنی
لباشو دوباره به لبام گره زد ولی اینبار آروم و می بوسید و لب پایینمو لیس زد و مکید تا اینکه با چلوندن محکم سینم آهم در اومد و اون زبونشو وارد دهنم کرد و زبونمو مکید ناله ای تو دهنش کردم و سعی کردم زبونمو حرکت بدم و همراهیش کنم ولی با برخورد عضوم با یه چیز سفت که دقیقا میدونستم چیه نتونستم
+آهه
به طور غریزی دوباره عضومو رو عضوش کشیدم و اون ناله ای کرد و من به حرکت عضوم رو عضوش ادامه دادم
--آهه امگا گرگ خودت بدجوری شیطون شده با اینکه اسپنک شدی ولی هنوزم پسر بدی هستی
+من فقط آلفامو میخوام
--تحریک کردن بیشتر از این گرگمو واقعا وحشی میکنه امگا پس انقد تحریک کننده نباش
ایندفعه به صورت صاف رو تخت نگهم داشت و پاهاشو دو طرف بدنم و با یه دستش دستامو بالای سرم قفل کرد
-- خب خب ببین اینجا رو چی داریم یه امگای کاملا خیس
خم شد و لبامو بوسید و مکید و لیس زد وگاز گرفت و بلاخره وقتی از لبام دل کند دوباره لاله ی گوشمو بوسید و مکید
+ههیم کوک
رفت پایین و نقطه ی رایحمو پیدا کرد اول لیسش زد و آروم مکید گاز گرفت و بعد از گردنو ترقوه هام با سینه هام درگیر شد و اینبار خیلی دردناک گاز میگرفت و می مکید و پایین تنشو به بین پاهام می مالید و فاک بوسه هاش که به شکمم رسید دیگه تحملم داشت سر میومد
+آلفا آه زود باش من دیگه نمیتونم
و انگار منتظر همین جمله بود که زیپ شلوارشو پایین کشید و اوه اون زیادی بزرگ بود و انگار میخواست باکسرشو پاره کنه و یهو استرس به سراغم اومد جونگ کوک آلفای حقیقیمه اشکالی نداره که باهاش رابطه داشته باشم آب دهنمو نامحسوس قورت دادم
--ته تا حالا با کسی رابطه داشتی
+معلومه که نه
--خوبه چون اگه جوابت مثبت بود انقد به فاکت میدادم که به گریه بیفتی
شلوار منو هم کامل از پام خارج کرد
+م..من یکم میترسم
--به نظرت الان یکم برای ترسیدن دیر نیست
اینو با پوزخند گفت و با عضوم ور رفت
+آه کووک
--جانم
+بس کن من دوباره..
که با برخورد لباش به لبام خفه شدم
با وارد شدن یهویی دوتا از انگشتاش داخل سوراخ خیس از اسلیکم ناله ی بلندی کردم که با یه دستش جلوی لبامو گرفت
--هیش آروم باش ته آروم خودتو شل کن حواست به صدات باشه جیغ نزن یادت رفته الان کجاییم
وقتی انگشتاش آروم آروم حرکت کردن چشام دوباره پر اشک شد و گریم گرفت جفتم خیلی غیر منتظره میخواست باهام رابطه برقرار کنه اون تا دیروز حتی به خودش زحمت نگاه کردن به منو نمیداد ولی الان
--تهیونگ حالت خوبه
+نههه
--آروم باش چت شد یهو خودتو شل کن ته
رایحش و لحنش کاملا باهم تناقض داشتن رایحش سعی داشت آرومم کنه و از لحن دستوریش استفاده کرده بود و یکم آروم تر شدمو سعی کردم خودمو شل کنم حرکات انگشتاش یکم سریع تر شد و با برخوردشون به نقطه ی حساسم ناله ای کردمو و رایحم آزاد شد و اسلیک بیشتری ازم خارج شد و نزدیک بود کام شم که انگشتاشو بیرون کشید
+آآااه لعنتی
عضو شو روی ورودیم تنظیم کرد و با یه حرکت سریع وارد شد
+لعنتی کوک
اشکام بیشتر سرازیر شدن و من داشتم میمردم اولش درد زیادی داشت ولی درد کم کم آروم شد
--آه آروم باش خب وقتی که به سایزم عادت کردی بهم بگو که حرکت کنم
وقتی دردش تقریبا آروم شده بود سرمو به نشونه ی تایید تکون دادم و اون شروع به حرکت کرد
+کوک
--هاه چیه
+کاندوم
--ته شوخیت گرفته نه تو تو هیتی نه من تو رات و فصل جفتگیری هم که نیست و قرار نیست حامله بشی
حرکتاش اولش آروم بودن و کم کم سریع تر شدن و دوباره با لبام درگیر شد و دستاشو روی پهلوهام گذاشت و منم دستامو دور گردنش حلقه کردم گردنشو پایینش کشیدمو دوباره لبامونو بهم گره زدم ایندفعه آروم ولی عمیق حرکت میکرد و خیلی زود عضوش با ناحیه حساسم برخورد کرد
+آهه کوکی
دستشو دور عضوم حلقه کرد و حرکتاش اینبار سریع و عمیق شدن
+آه فاک آههه اههه
و بلاخره ارضا شدم و جونگ کوکم با فاصله ی کمی از من ارضا شد
--آهه هاه
و بلافاصله خودشو روی من رها کرد
+منو ببوس نخواب
سرشو از روی شونم برداشت و یه بوسه ی کوچیک رو لبام زد و دوباره دراز کش شد
+کووووک
با صدای خواب آلودی زمزمه کرد
--چیه
+باید منو بشوری با اینکه تازه دوش گرفته بودم بعدشم منو تو بغلت بخوابونی نه اینکه هیکل گنده تو روی امگای بدبختت بندازی
--فردا باهم دوش میگریم امگام الان باید بخوابه و انقد رومخ نباشه
با دلخوری ساکت شدم فکر میکردم از رایحم میفهمه دلخورم ولی صدای نفسای آرومش بهم فهموند خوابه و بیشتر عصبانی شدم این اولین رابطه ی من با جفتم بود و اون الان کپه ی مرگشو گذاشته
(صبح خانه ی جئون)
همونطور که دیشب گفت باهام اومد حموم ولی آبو گرم کرد و رفت تو وان نشست به منم گفتم بیام بنشینم از رابطهی دیشب یکم درد داشتم و انتظار داشتم باهام مهربونم تر باشه ولی مثل اینکه تو دی ان ای این جئون چیزی به اسم ملاحظه و محبت وجود نداره فقط گرگش هاه من آلفامو میخوام خلاصه اینکه خودم دوش گرفتم و لباسای مدرسمو دوباره پوشیدم و الان سر میز صبحانه با جئون ها نشسته بودم
با صدای ددی هات به خودم اومدم و با چشمای ستاره ای بهش خیره شدم ولی با حرفاش غذا تو گلوم پرید
@کوکی پسرم کاندوم استفاده کردی
_خفه شو بابا
@پسرم من به خاطر خودتون میگم درسته امگای حقیقیتو پیدا کردی ولی شما هنوز محصلین به خاطر خودتون میگم
_یک امگاهای مرد فقط توی فصل جفت گیری و یا موقعی که هم آلفا و هم امگا توی هیت و رات باشن حامله میشن
دو به تو ربطی نداره
و خفه شو
با اخم به جونگ کوک نگاه کردم
+جونگ کوک با پدرت درست حرف بزن جدا از اینکه ازت بزرگتره پدرته و باید بهش احترام بزاری
مادرش با چشمای درخشان بهم خیره بود و با حرفم لبخند اونو آقای جئون ددی عمیق تر شد
و من با خجالت سرمو پایین انداختم جونگ کوک اخم پر رنگی کرد و به پدر و مادرش چشم غره رفت
جونگ کوک pov
تهیونگ از صبح بهم چپ چپ نگاه میکرد و چشم غره میرفت و رایحش ترش شده بود ولی با دیدن پدرم دوباره رایحش عسلی شد و لبخند مستطیلی شو زد و الآنم منو ضایع کرد و مطمئنم اون عجوزه و جادوگر خیلی کیف کردن بهشون چپ چپ نگاه کردم و مشغول خوردن شدم ولی با حس کردن یه رایحه سرد و غمگین به غیر از رایحه تهیونگ نگاهم به جیهیون
افتاد الان که فکرشو میکنم دیشب باهام کار داشت
مادرم انگار که فکرمو خونده بود رو کرد به جیهیون
#هونی به کوکی گفتی
اون سرشو به نشونه ی نه تکون داد
#پس من میگم کوکی هونی از امروز تو مدرسه ی تو شروع به تحصیل میکنه
_چرا مگه مدرسه ی خودش چشه
با این حرفم همه بهم نگاه کردن خب چیه پرسیدم دیگه
#از اونجایی که هونی خیلی باهوشه و تو اون مدرسه تنها بود فکر میکنم تو و ته ته می تونید مراقبش باشید
قبل از اینکه من دهنمو باز کنم تهیونگ با لبخند گفت حتما خانم جئون
+هونی هیونگ مراقبته رو کمکم حساب کن
و من واقعا میخواستم امگامو بخورم
لبخند بزرگی زدمو روبه جیهیون گفتم تازه یونگی هیونگم هست دیگه دور و برت شلوغ میشه
اون سعی کرد لبخند بزنه ولی نتونست و رایحش هنوز بوی غم می داد
تهیونگ pov
داداش کوکی واقعا کیوت بود ولی یکم افسرده به نظر می رسید وقتی صبحونه تموم شد رفتیم بالا جونگ کوک رفت تو دستشویی و من گوشیمو بلاخره روشن کردم و با نود و چهار تا تماس بی پاسخ رو به رو شدم که بیشتر مال هیونگم بود شمارشو و گرفتم و بعد از یه بوق صدای نامی اومد
(ته کجایی حالت خوبه ما خیلی نگرانتیم خوبی)
+بله هیونگ خونه ی یکی از دوستام بودم
ایندفعه صدای فریاد جین اومد
(یعنی چی که خونه ی دوستم بودم من داشتم سکته میکردم میدونی چقدر نگرانت بودم احمق همین الان میای خونه فهمیدی چرا گوشیو جواب نمی دادی)
با صدای لرزونی جوابشو دادم
+نه پیانو و کتابامو پس بدین و قول بدین به خواسته هام احترام میزارید بعدش برمیگردم خونه
(تهیونگ من معذرت میخوام خب دیروز حالم بد بود نتونستم به خوبی باهات صحبت کنم وگرنه خودت می دونی هیونگ عاشقته عزیزم هر چی تو بخوای فقط بیا پیشم ببینم سالمی لطفاً تهیونگی)
صدای اونم میلرزید معلوم بود داره گریه میکنه
+هیووونگ
با صدای بلندی گفتم و شروع به گریه کردم
(تهیونگی گریه نکن عزیزم اصلا کجایی منو نامی میایم دنبالت)
+نه خودم میام
( ولی اه باشه باشه عزیزم)
+میبینمت
اینو گفتم و گوشی قطع کردم
جونگ کوک از دستشویی اومده بود بیرون و به دیوار تکیه داده بود به من زل زده بود
_بیا اینجا
با لحن دستوریش گفت و من چاره ای جز اطاعت نداشتم و رفتم و جلوش وایسادم
بغلم کرد و روی موهامو بوسید
_ته ته گریه نکن خودم میبرمت پیش هیونگت
هنوز ازش دلخور بودم و مثل یه گربه خودمو تو بغلش فشار دادم و بینی مو به گردنش مالیدم ولی حواسم بود که باهاش حرف نزنم منو از تو بغلش در آورد و با پدر و مادرش یه خداحافظی کوتاه کردیم و منو به خونه ی هیونگ رسوند کلاه کاسکت و از سرم در آورد دوباره روی موهامو بوسید
_میخوای منم بیام داخل
+نه به هیونگم گفتم خونه ی دوستم بودم اگه بفهمه خونهی یه آلفا بودم دیگه نمیزاره از خونه بیرون بیام
_تو خونه ی هر آلفایی نبودی خونه جفتت بودی ولی اگه اینطور راحتی من میرم مراقب خودت باش
و بله به همین سادگی سوار موتورش شد و رفت ولی انتقام اینکاراشو بعداً میگیرم الان باید به هیونگ عصبانی و ناراحتم میرسیدم وقتی درو زدم جین هیونگ درو باز کرد و بلافاصله بغلم کرد
@احمق احمق داشتم میمردم تهیونگگ
فشاری که روم بود رو دوباره حس کردم
+هیووونگ خیلی بدید هم تو هم مامان ولی من از تو انتظار نداشتم
@عزیزم ته ته ی من هیونگ و مامانو ببخش از دیروز تا حالا فقط داشتیم دنبالت میگشتیم اگه بلایی سرت میومد من میمردم
بلاخره ولم کرد رایحش بوی یه توت فرنگی تازه گرفته بود بیا تو عزیزم بیا
@به مامان خبر دادم داره میاد
بیا برات همهی غذا های مورد علاقتو درست کردم یه ساعتی تا مدرست مونده یا اگه میخوای امروز نرو مدرسه پیش هیونگی بمون با هم با ددی نامجونت فیلم میبینیم
اولش وسوسه شدم که قبول کنم تازه بعد از رابطه ی دیشب یکم درد داشتم ولی
با فکر اینکه اگه نرم مدرسه دیگه نمیتونم کوکی رو ببینم سرمو به نشونه ی نه تکون دادم و حواسم بود لاو بایتای دیشب تو چشم نباشه و یقمو بالا دادم و مرتبش کردم+ممنون هیونگ ولی یه امتحان مهم دارم
سر میز صبحونه که نشستیم هیونگ حسابی بهم غذا داد و نوازشم کرد نامیم بغلم کرد ولی به هیچ کدومشون راجب اتفاق دیشب چیزی نگفتم و بعد از اون مادرم اومد اونم بغلم کرد و نوازشم کرد و البته دعوام کرد کاری که هیچ وقت نمیتونه انجامش نده ولی حسابی لوسم کردن و قول دادن به همه ی خواسته هام رسیدگی کنن و پیانمو برگردونن ولی ازم قول گرفتن دیگه اینطوری ناپدید نشم و مامانم قسم خورد اگه یه بار دیگه اینکارو کنم تو اتاقم زندانیم میکنه حتی به پلیس خبر داده بودن ولی اونا گفته بودن باید بیست و چهار ساعت از گم شدنم میگذشت به بابام چیزی نگفته بودن و بلاخره این اتفاقات تخمی تموم شد برای الان فقط باید رابطمو با جونگ کوک درست میکردم

YOU ARE READING
your my everything
Romancekookv اونجا بود که فهمیدم اون هیچوقت به کسی مثل من به عنوان جفت فکر نمیکنه اینو اون پوزخند روی صورتش به خوبی نشون میداد yoonmin برو یه نگاهی تو آینه بنداز یونگی تو نه تنها شبیه یه آلفای غالب نیستی بیشتر شبیه یه امگای احمقی آخه کدوم آلفای فاکی موهاش...