15

13 2 0
                                    

Name of chapter: dinner? Oh yes!

دراز کشید و سرش رو کنار سر لویی گذاشت. لویی چرخید و لبخند مهربونی بهش زد.
لویی:" چقدر دیر برگشتی خونه! منتظرت بو_"
هری ، خیره به سقف،با شگفتی فریاد زد:" ستاره ها روووووو!"
با تعجب نگاهش کرد.
لویی:" ستاره؟!!"
هری:" ارههههه! چه سکسین!!!!"
لویی صاف نشست:" سکسی؟؟؟؟!!!! ستاره‌ی سکسی!!!"
هری همچنان بی توجه به سقف خیره بود.
کمی به چشم‌های سبزش دقت کرد، سفیدیشون به سرخی می‌زد!
فریاد زد:" لعنت بهش!!!! هری دراگ زدی یا الکل؟!!!"
هری زیر خنده زد.
لویی:" بنال هری! الکل یا دراگ؟؟؟؟"
بوی گند ماری جوانا و الکل می‌داد!
تپش قلب لویی بالا رفت.
اگر همچین غلطی کرده باشه احتمال اوردوزش‌ خیلی بالاست!
هری :" هری دراگ زدهههه. هری دراگ زدههههه! کدومو ولی لویی!"
با هیجان ادامه داد؛" لویی دورمون پر ازززز ستاره استتتتت!"
لویی عمیقا خداروشکر می‌کرد که فردی خونه نبود!
لویی:" با کدوم احمقی بیرون بودی که دراگ زدی؟؟؟ با تو ام!"
شونه ی هری رو گرفت و نشوندش.
لویی:" با توم ! با کدوم حرومزاده ای بیرون بودی؟؟؟"
هری بی توجه به عصبانیت لویی، صورتش رو توی دست‌هاش گرفت.
با لبخند زمزمه کرد:" هری دوستت داره."
زمان ایستاد.
قلب لویی هم همینطور.
چشم‌هاش مستقیم به دنیای سبز چشم‌های هری خیره شدن.
مبهوت و زمزمه وار صداش کرد.
لویی:" هری_"
هری:" هری خیلی دوستت داره!"
لبخند و ذوق از لب‌هاش پاک شد.
شوق و خوشحالی از چشم‌هاش پر کشید.
دنیای سبزی که لویی بهشون خیره بود پر از غم شدن.
هری:" ولی تو هری رو دوست نداری!"
دست هاش رو از صورت لویی برداشت.
هری:" تو فقط دلت برای هری میسوزه چون هری تنهاست! چون دیدی چقدر بدون تو داغونه، مگه نه؟"
لویی:" نه هری _‌ "
هری:" از اون شب می‌خوام بهت بگم دوباره مال من بشی ولی میدونی چیه؟"
صداش می‌لرزید.
هری:" تو دلت برام سوخت مگه نه؟ چون گفتم چقدر دوستت دارم دلت سوخت. وگرنه تو منو میخوای چیکار؟؟؟"
قبل از اینکه اشکی گونه‌هاش رو ملاقات کنه لویی دستاش رو دورش‌حلقه کرد و به طرف خودش کشیدش.
لویی:" کی همچین مزخرفاتی گفته؟ تو خودت نمی‌دونی؟"
هری با لب‌های برچیده نگاهش کرد و چیزی نگفت.
لویی با یک حرکت روی پاهاش گذاشتش. هری هم پاهاش رو دو طرف کمر لویی گذاشت و دستاش رو دور گردنش حلقه کرد. با اون قد بلند طوری لویی رو بغل بود که انگار اگر به اندازه کافی سفت بغلش نکنه، مرد مثل ماهی از دستش خواهد لغزید و خواهد رفت!
لویی:" تو چرا تا الان بهم این فکراتو نگفتی؟؟"
هری فقط صورتش رو توی‌ گردنش فرو برد.
((((( یه تیکه‌ی کوچولو اسمات وار رو شاهد هستیم دوستان😁  هیچ تاثیری نداره خوندن یا نخوندنش خیلی راحت میتونید ردش کنید.)))))

لویی لبخند کم‌رنگی زد.
لویی:" فردا راجع بهش صحبت میکنیم باشه هر _عاههههه"
هری زبون داغش رو روی گردنش کشید و بعد لبهاش رو همونجا چسبوند و مک زد.
لویی:" ن _ نکن هری!"
هری اما به جای عقب کشیدن جلوتر رفت و باسنش رو مستقیم روی حساس ترین عضو بدن لویی گذاشت.
لویی:" نه هری. تو الان نئشه ای!"
ولی دستاش برخلاف کلماتش دور هری حلقه شدن.
هری زبونش رو تا زیر گوشش کشید و لب هاش رو دقیقا همونجا چسبوند. لویی عضو هاردش رو حس می‌کرد!
بدون کنترل ناله کرد وقتی هری شروع به تکون دادن باسنش روی دیکش کرد.
یک دستش رو روی باسنش گذاشت و دست دیگه‌اش رو تا موهاش برد و کشید.
هری ناچارا دست از گردن کبود شده‌‌ی لویی کشید و خمار به لویی نگاه کرد.
لویی بی تاب لب بالاش رو مک زد.  هری لب پایینش رو بین دندون هاش گرفت و شروع به مک و گاز زدن کردن.
ناله‌اش توی دهن هری خفه شد و دستش باسنش رو چنگ زد.
نمی تونست!
نه الان!
نه وقتی هری نئشه‌ است!
ولی می‌تونست چیزی که هری میخواد رو بهش بده.
سرش رو عقب کشید و سعی کرد به اخم و سر هری که دنبال لب هاش جلو اومدن توجه نکنه.
شکایت هری قطع شد وقتی دست لویی از روی شلوارش عضوش رو مالید‌.
بی قرار ناله کرد.
لویی سریع کمربند و بعد دکمه و زیپش رو باز کردن.
باسنش رو جلو هل داد تا پایین تنش رو به دست لویی فشار بده.
خودش شلوار و بعد باکسری که رد پری‌کام روش بود رو تا جای ممکن پایین کشید.
لویی:" شششش_ شششش عزیزم."
انگشت شصتش رو روی نوک خیس عضوش کشید.
هری با اهی سرش رو دوباره توی گردن لویی فرو برد.
خیسی پری‌کامش رو روی تمام عضوش پخش کرد و آروم تمام دستش رو دورش حلقه کرد.
با سرعت کمی بالا و پایین کردن دستش رو شروع کرد.
همزمان با بالا رفتن سرعت دستش ناله های هری هم بیشتر می‌شدن.
هری:" ل_لو!"
پوست گردنش برای چندمین بار بین دندون های هری گیر افتاد.
لب های نیمه بازش رو به شقیقه‌ی هری چسبوند.
لویی:" زندگی من، شادی و آرامش من! رهاش کن. رهاش کن شیرینم."
در لحظه دستش از کام داغ هری خیس شد.
هری خسته خودش رو توی آغوشش رها کرد.
لویی چند بار پشت سر هم پیشونیش رو بوسید.
لویی:" حالا آروم باش. چند تا نفس عمیق برای لو میکشی؟"
تا هری مشغول نفس های عمیق بود، به سختی دستمال کاغذی ها رو از جیبش خارج کرد و دست کثیفش رو پاک کرد.
لویی:" ممنون عزیزم."
کمی هری رو در آغوشش جا به جا کرد، باکسرش رو بالا کشید اما شلوارش رو که سفت و ناراحت بود کامل درآورد.
بوسه‌ی دیگه ای روی لب های هری گذاشت. با لبخند خسته‌ و همچنان نئشه‌ای که هری زد لبخند به لب های خودش هم اومد.
((((( چشماتون رو باز کنید تموم شد D: )))))

GráWhere stories live. Discover now