ꜰᴏᴜʀᴛᴇᴇɴ

189 47 28
                                    


Jennie pov

با قدم های اهسته وارد مدرسه شدم.

دیدم که یکی داره سر لیسا داد میزنه
"من نمیدونم چرا هیچوقت پدر و مادرت نمیان مدرسه!؟ نکنه اصلا پدر و مادر نداری ها؟"

لیسا تعظیم کرد و با صدای ضعیفی گفت "ببخشید"

"معذرت خواهی تو به درد من نمیخوره. شهریتو کِی میخوای بدی؟ اصلا پولی داری که بدی؟"

دیگه خونم داشت جوش میومد.
به سمتشون رفتم.
گلومو صاف کردم تا متوجه حضورم بشن.

هر دو از دیدنم تعجب کردن.

مرده تعظیم کرد "خانم کیم!؟ چه سعادتی نصیبم شده که شما اینجا اومدن!!؟" پوزخندی زدم و پامو بلند کردمو همون جور که مرده در حال تعظیم بود ، کوبیدم تو صورتش. دماغشو گرفت و افتاد زمین.

"اگه یه بار دیگه ببینم با لیسا اینطوری حرف میزنی مطمعن میشم که دیگه نتونی حرف بزنی ، مفهومه؟"

سرشو تند تند تکون میداد. "ب-بله"

"شهریت چقدره لیسا؟"

"10000 وون"

"تو لیسایی که جواب میدی؟"

"ن-نه ببخشید"

سوالی به لیسا نگاه کردم.
"10000 وون"

دسته چکمو برداشتمو بعد از نوشتن مبلغ و امضا کردن ، چکو تو صورت مردی که هنوزم اسمشو نمیدونستم انداختم.

"بریم" دست لیسا رو گرفتم.

"جلسه کجاست؟" با دقت اطرافو بررسی کردم.

"چرا اون کارو کردی؟"

"کدوم کار؟" متعجب بهش نگاه کردم.

"همشون. خودم میتونستم حلش کنم اما حالا مطمئنم اقای لی اخراجم میکنه"
قهقه ای زدم.

"لیسایا ، اون نمیتونه تورو اخراج کنه"

"چرا؟"

"اینجا ماله یکی از دوستامه ، نمیزارم هیچوقت همچین اتفاقی بیوفته. حتی اگه بیوفته هم میبرمت یه مدرسه خصوصی بهتر" بدون ذره ای احساس سرشو تکون داد.

"بابت شهریه ممنونم ، چند روزه دیگه پسش میدم"

"از کجا میخوای بیاری؟"

"میخوام کار کنم"

"لازم نکرده ، هر چی خواستی به خودم بگو"

"اما من نمیخوام سربارت باشم"

"سربارم نیستی. همین که گفتم باشه؟"

سرشو تکون داد و اهی کشید " باشه"

"خب حالا بگو ببینم جلسه کجاست"

"اخر سالن یه در هست ، جلسه اونجاست. احتمالا درشم باز باشه و ادمای زیادی باشن" سرمو تکون دادم.

"کلاس تو کجاست؟"

"طبقه بالا"

"باشه پس تو برو کلاست. کِی تموم میشه؟"

"12و نیم"

"میام دنبالت" سرشو تکون داد.

"مواظب خودت باش و به جونگ کوکم سلام برسون"
سرشو تکون داد و رفت بالا.

نفس عمیقی کشیدم و به سمت محل برگزاری جلسه اولیا و مربیان رفتم. خدارو شکر در باز بود.
وارد شدم و یه جایی نشستم.

میتونستم نگاه هایی که رومه رو حس کنم.

"جنی؟!!"

"نایون! خوشحالم که میبینمت"

"اینجا چیکار میکنی؟"

"لیسا اینجا درس میخونه ، گفت که جلسه اولیا مربیانه و منم اومدم"

"اومممم لیسا کیه؟!"

یادمه که درباره لیسا باهاس حرف زد. یعنی یادش رفته؟!
"خواهر ناتنیم"

"عاااا یادم اومد. به هر حال خوش اومدی ، از دیدن خوشحال شدم"

"منم همینطور"

مدرسه ماله نایونه ، بله.

بعد از زدن حرف های خسته کننده توسط مدیر و معاون مدرسه و نایون جلسه تموم شد.

به ساعتم نگاهی کردم ، 10:18.

سوار ماشین شدم و به شرکت رفتم.
با ورودم همه تعظیم کردن. بدون توجه به اونا سمت ایانسور رفتم و طبقه 4 رو فشار دادم.

با ورودم رز بلند شد. با سر اشاره کردم که بیاد دفترم.

"خب بگو ببینم وقتی نبودم چی شد"

"همونطور که گفتین قرارتونو لغو کردم اما اقای چوی اصرار داشتن که امروز ملاقتی داشته باشین"

"من تا ساعت 12 وقت دارم ، بهش بگو بیاد"

"بله چشم" تعظیم کرد و رفت بیرون.

یهو در باز شد و جیسو اونی وارد شد.
"اونی اینجا چیکار میکنی؟"

"همینطوری اومدم بهت سر بزنم"

"یکم دیگه یه جلسه داریم ، خوب شد اومدی"
جیسو اونی لبخندی زد و سرشو تکون داد.

با دقت به اطراف نگاه میکرد.
"جیسو اونی؟" سوالی نگام کرد.

"یکم مشکوک میزنی! چیزی شده؟!"

"نه ، باید چیزی بشه تا بیام اینجا؟!!"

"نه ولی... بی خیال"

در زده شد و رزان وارد شد.
"اوه... خانم کیم شما هم اینجایین؟"
جیسو سرشو تکون داد.

"اقای چوی اومدن ، میتونیم جلسه رو شروع کنیم"

"خوبه. راهنماییشون کن اتاق کنفرانس تا ما بیایم"
سرشو تکون داد و رفت بیرون.

به جیسو اونی نگاه کردم. هنوز داشت به در نگاه میکرد. خیلی عجیبه!

"جیسو اونی تو امروز خیلی عجیب شدی!!"

"بلند شو بریم جنی ، داری چرت و پرت میگی"
قهقه ای زد و رفت بیرون.

.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.

به پارت های 8 ، 9 و 10 ووت بدین





<3

DeceptionWhere stories live. Discover now