جنی Pov"دستت....دستت چی شده؟"
به چشماش که نگرانی توش موج میزد نگاه کردم."به تو ربطی نداره!"
با لبای اویزون کنارم نشست.گوشیمو برداشتمو مشغول چت با جیسو شدم.
+الان داری چیکار میکنی؟
_هیچی نشستم رو مبل. این دختره ام کنارم نشسته
+دختره کیه؟
_دختر مامانم و مارکو
+پس خواهرته!!
_من خواهر ندارم. جیسو تو دیگه اعصابمو به هم نریز لطفا
+اوه اوه باشه
+حالا میخوای چیکار کنی؟
_چیو چیکار کنم؟
+تا جایی که من کیم بزرگو میشناسم قرار نیست به این راحتی از این موضوع بگزره
_کدوم موضوع؟
+چرا خنگ شدی؟ همین مامانت دیگه!
_کاریش نمیتونم بکنم
_خودت میدونی که کسی نمیتونه جلوی مامانبزرگو بگیره!
+درسته و همین ترسناکه
_من باید برم چو. این دختره سرش تا خرتناق تو گوشیمه
+خدا بهت صبر بده ، فعلاسرمو سمتش برگردوندم.
"چیه؟""با کی داری حرف میزنی؟؟"
"به تو چه!"
"اخه اخم کرده بودی برا همین سوال شد برام!"
"چقد پر رویی تو!"
بچه پررو. شیطونه میگم پاشم برم خونم!!"اونی؟"
خدااااا هنوز نرسیده داره دیوونم میکنه.
"من خواهر تو نیستم. اینو.تو.کله.پوکت.فرو.کن"
با هر کلمه با انگشتم به سرش ضربه زدم.متعجب از اینکه سکوت کرده به سمتش برگشتمو با چشای پرش روبرو شدم. همین که چشام تو چشاش افتاد شروع کرد به گریه کردن.
"اونیییییییی!"
خودشو تو بغلم انداخت و مشغول گریه کردن شد.
یا جد سادات چرا اینجوری کرد؟!! با وحشت بهش خیره شدم.با اکراه دستمو روی پشتش کشیدم.
"ببخشید باشه؟ دیگه گریه نکن" اثرات ویسکیه نه؟"میزاری با گوشیت بازی کنم؟" با چشمای اشکی و صورتی بامزه بهم گفت.
کیوت ^_^
صبر کن ببینم این چی بود الان من گفتم؟!!"به قیافت نمیخوره بچه باشی چند سالته؟"
"17 سالمه"
"مگه ادم 17 ساله بازیم میکنه؟"
"بازی میکنه ولی نه اون جور که تو مغزته. مثلا بازیای خفن"
از لفظ خفن خندم گرفت."باشه اشکاتو پاک کن تا گوشیمو بدم"
سریع با استینش اشکاشو پاک کرد."حالا میدی بازی کنم؟"
گوشیمو از جیبم در اوردم و بهش دادم."بازی ندارم. خودت میتونی دانلود کنی؟"
"اره میتونم. مرسی اونی" گفتو بغلم کرد.
لعنت بهش
به خودت بیا جنی! تو مثلا یه کیمی!!مشغول نگاه کردن به لیسا که غرق در گوشیم بود ، شدم.
در حالی که داشت بازی میکرد ، مشغول مکیدن انگشت ششتش شد.
CZYTASZ
Deception
Fanfiction'فریب' تو دنیایی که همه مشغول فریب همدیگه هستن چجوری باید اعتماد کرد؟ دشمن همیشه در تلاشه که جایی بهت زخم بزنه اما همیشه که زخم زدن کار دشمن نیست گاهی از نزدیک ترین ادم زندگیت زخم میخوری و اونجاست که با خودت میگی چرا من؟ کدوم کارم اشتباه بوده؟ ولی...