ꜱɪxᴛᴇᴇɴ|M|

312 46 60
                                    

Warning : تجاوز . سواستفاده

3rd pov

جنی سریع از ماشینش پیاده شد و به سمت در ورودی رفت و با ضرب بازش کرد.

"خ-خانم"

"کجاست؟"

"هر کاری کرده اشتباه کرده"

"گفتم لیسا کجاست" اونقد عصبانی بود که خود به خود صداش بالا تر میرفت.

"خانم اون هنوز بچس. من نمیدونم چیکار کرده اما از روی بچگی بوده ، ببخشیدش"

"سویون تو دخالت نکن. فقط بگو کجاست کاریش ندارم" با ارامش ساختگی جوری حرف میزد که خدمتکار بیچاره باورش شد که کاریش نداره!
"تو اتاق من"

جنی به سمت اتاق سویون رفت و در زد.
تا در باز شد ، لیسارو هل داد و وارد شد ؛ درو پشت سرش بست و قفل کرد.

"خب خب خب ببین اینجا چی داریم!"

"ج-جن.."

"خفه شو عزیزم. تو اون پسره رو به من ترجیح دادی؟ همممم؟!! چطوری جرعت کردی که جلوی من طرفداری اون پسررو بکنی؟ ها؟" کلمه اخرو داد زد.

در تند تند زده شد.
"اگه ببینم کسی اینجاست روزگارشو سیاه میکنم. همتون برین بیرون"

"خ-خانم!" صدای سویون میلرزید.

"سویون به خدا قسم اگه ببینم هنوزم اونجایی ، یه کاری میکنم که نباید. فهمیدی؟"

بعد از اون دیگه هیچ صدایی جز صدای خفه لیسا که داشت اشک میریخت و نفس های تند جنی شنیده نمیشد.

جنی به سمت لیسا چرخید.

"تو که میدونستی مثل موش ازم میترسی چرا اینکارو کردی؟" با قدم های بلند به سمت لیسا رفت.

"ب-ببخشید!!"

"بچه بیچاره! خیلی دیره برای این حرف لیلی. امروز یه کاری میکنم تا هیچوقت یادت نره که از من اطاعت کنی و اگر نکنی ، تبعاتش چیه"
به سمت لیسا خیز برداشت و روش خیمه زد.

"ن-نکن"

"من که هنوز کاری نکردم"

"تورو خدا نکن. گوه خوردم"

"نوش جونت عزیزم" و با این حرف لباشو به لبای دختر بچه زیرش چسبوند.

لیسا هر چقدرم که تقلا میکرد تا از چنگ جنی بیاد بیرون ، نمیتونست.
جنی از لبای لیسا گازی گرفت و به سمت گردنش رفت.

دختر کوچکتر که داشت اشک میریخت با گازی که جنی از گردنش گرفت اخی گفت.

لباس مدرسه لیسا توسط جنی پاره شد.

جنی تا چشمش به سینه های کوچولو خواهر ناتنیش افتاد ، به سمتشون حمله ور شد و نیپیل چپشو به دندون گرفت و با دست چپش نیپیل راستشو نیشگون میگرفت.

"جن... آه... ب-بسه... آه... نکن"
جنی که انگار علقشو از دست داده بود با دست ازادش دهن دخترشو گرفت و کاری که داشت میکردو با اشتیاق بیشتری ادامه داد.

بعد از اینکه مطمئن شد هیکی های زیادی به لیلیش داده به سمت پایین تر رفت.

زیپ دامنسو باز کرد و از تنش در اورد.

یهو صدای جیسو و در زدن اومد.
"جنی ولش کن. معلوم هست داری چیکار میکنی!؟ جنی با توام!!" با داد حرف میزد.

جنی که انگار با صدای جیسو به خودش اومده بود ، با وحشت از لیسا جدا شد.
'من چیکار کردم'

لیسا از فرصت استفاده کرد و درو باز کرد و همونطور نیمه لخت به اغوش جیسو پناه برد.
............

"جنی میفهمی چیکار کردی؟! تو به لیسا تجاوز کردی! اصلا حالیت هست چه گوهی خوردی؟"

"م-من .... عمدی نبود. نمیخواستم این کارو بکنم اما اون منو عصبانی کرده بود"

"هر کسی تورو عصبانی کنه میگیری میکنیش؟!"
اهی از روی ناامیدی کشید.

"بزار ببینمش" عذاب وجدان داشت دیوونش میکرد.

"اون 17 سالشه جنی. تو به یه بچه تجاوز کردی"

"میشه اینقد تکرارش نکنی خودم میدونم چیکار کردم" با صدای بلند گفت.

ناگهان جیسو دستشو مشت کرد و تو صورت جنی کوبید. چون جنی انتظار این حرکتو نداشت و شدت ضربه زیاد بود ، روی زمین افتاد.

"چقد تو پررویی جنی!"

گوشه لبش که داشت خون میومدو با دستش پاک کرد و بلند شد.
"خوشحالم که به موقع رسیدم وگرنه...."
"بس کن اونی. اینقد این حرفارو تکرار نکن. باشه اصلا من اشتباه کردم اما... اما من نمیخوام لیسا با اون پسره یا هر کس دیگه ای باشه میفهمی؟!"

"چرا؟"

"چون... چون ازش متنفرم. چون نمیخوام زندگی خوبی داشته باشه"

جیسو پوزخندی زد.
"یه مدت پیش خودم نگهش میدارم. توام یکم تنها باش شاید به خودت اومدی"

.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.

اینم از قولی که داده بودم
با ووت و کامنت بهم انرژی بدین3>





.

DeceptionWhere stories live. Discover now