Sugar Daddy 6

245 47 127
                                    

بعد از تموم شدن تمرین، باشگاه رو تمیز کرد و کارایی که باید انجام میداد رو انجام داد.

خواست سمت رختکن بره که یهویی یادش افتاد قراره با جیمین بیرون بره.

پس سمت حموم باشگاه رفت و دوش سریعی گرفت. لباسشو پوشید و بدون خشک کردن موهاش از باشگاه بیرون زد.

دم در منتظر ایستاده بود که جیمین بهش پیام داد:من رسیدم

جونکوک با کنجکاوی اطراف نگاه کرد یه ماشین هیوندای سفید گوشه خیابون پارک بود فکر کرد ماشین جیمینه خواست سمتش بره که در ماشین باز شد و دختری ازش پیاده شد. پس اون نمیتونست جیمین باشه.

کمی اونطرف تر نظرش به ماشین پورشه مشکی رنگ که ‌داشت چراغ میزد جلب شد.

امکان نداشت یعنی جیمین بود با تردید سمت ماشین رفت، به محض نزدیک شدن شیشه ماشین پایین رفت و جونکوک تونست چهره جیمین رو ببینه.

هنوز گیج و متعجب بود یعنی آجوشی اینقدر پولدار بود!!!!

در ماشینو باز کرد و معذب توش نشست:سلام

جیمین با لبخند روی لب جوابشو داد.

سعی داشت خودشو هیجان‌زده نشون نده ولی خیلی موفق نشد خب طبیعی بود اولین بار بود داشت سوار ماشین گرون قیمت میشد و دوست داشت همه جاشو نگاه کنه.

با صدای جیمین از شوک بیرون اومد

جیمین:چرا موهات خیسه؟

جونکوک سعی کرد مرتبشون کنه:خب راستش حموم بودم

جیمین:حموم؟! خب چرا خشکشون نکردی سرما میخوری

جونکوک از گفتنش خجالت میکشید ولی از نظرش همیشه روراستی بهتر از همه چیز بود.

جونکوک:خب من بعد تمرین باید سالن تمیز میکردم یکم عرق کردم وقتم نداشتم برگردم خونه و دوش بگیرم برای همین از حموم باشگاه استفاده کردم و یه دوش سریع گرفتم.

جیمین نیم نگاهی به پسر انداخت زیادی ساده و روراست بود.

جونکوک هودی آبی رنگی پوشیده بود جیمین نگاهی به پشت یقش انداخت دستشو پشت گردن جونکوک برد و کلاه هودیشو سرش گذاشت:حداقل اینو بزار سرت سرما نخوری

جونکوک از حرکت یهوییش شوکه شد همراه چاشنی خجالت گونه هایش رنگ گرفت و سرشو انداخت پایین.

جیمین ماشین روشن کرد:خب حالا کجا بریم؟

جونکوک:نمی‌دونم برای من فرقی نداره هر جا شما برید.

جیمین:چی دوست داری بخوری غذای اینالیایی، فرانسوی...

جونکوک اصلا تا حالا اسم این غذا ها رو نشنیده بود جیمین پیش خودش چی فکر کرده بود که همچین سوالی رو از پسر بیچاره پرسید..

Sugar Daddy Where stories live. Discover now