همینطور که از پله ها پایین میومد نگاه سرسری به کل خونه انداخت، با خودش فکر کرد اگر یکی از اتاق خواب بخواد بره آشپزخونه کلی باید پیاده روی کنه،اصلا بودن تو این خونه مثل باشگاه رفتنه.
از صدایی که از سمت آشپزخونه میومد فهمید جیمین اونجاست همون سمت رفت.
با وارد شدن به آشپزخونه یه لحظه سر جاش خشک شد.جیمین یه تیشرت آبی آستین کوتاه جذب همراه شلوار لگ مشکی به تن داشت.
تازه میتونست هیکل ورزیده و عضلانیشو ببینه.جیمین نگاهش کرد: اومدی؟ الان قهوه حاضر میشه.
آب گلوشو قورت داد حالا که عینکشو برداشته بود ده سال جوون تر دیده میشد پس جیمین واقعی این شکلی بود.سعی کرد از خلسه ای که توش گیر کرده بیرون بیاد.
جونکوک:میتونم بشینم؟جیمین:چرا میپرسی تو این خونه هر کاری بخوای میتونی انجام بدی راحت باش.
ممنون آرومی گفت قبل از اینکه بشینه اطراف نگاه کرد:میگم خدمتکاراتون کجان؟جیمین:من دوست ندارم وقتی تو خونم دور و برم شلوغ باشه به تنهایی عادت دارم. برای همین وقتی نیستم اونا میان کارای خونه رو انجام میدم و میرن.
جونکوک سرشو تکون داد.
جیمین قهوه جوش رو خاموش کرد و دو فنجون روی میز قرار داد:همینجا راحتی یا بریم سالن؟جونکوک:نه اینجا خوبه
جیمین فنجون جونکوکو پر کرد و جلوش گذاشت.
بعد از اینکه داخل فنجون خودشم قهوه ریخت روبه روی جونکوک نشست.جیمین:اوه راستی یادم رفت قهوتو تلخ میخوری یا با شکر؟خواست بلند شه که جونکوک مانعش شد: همینطوری دوست دارم
دوباره سر جاش نشست.کمی سکوت و بعد جیمین به حرف اومد:قبلاً گفتی که دوستی نداری ولی میتونی هر کسی رو خواستی به خونه دعوت کنی.
جونکوک لبخند محوی زد:ممنون ولی من واقعا کسی رو ندارم
جیمین:دوست دختر چی؟ البته نمیخوام فضولی کنمجونکوک با شنیدنش خندش گرفت:دوست دختر؟!! واقعا فکر کردین من وقت و هزینشو دارم با کسی قرار بزارم؟اخه کدوم دختری حاضره با پسر بی پولی مثل من قرار بزاره.
جیمین اخم کرد:اصلا این اخلاقتو دوست ندارم،خودتو خیلی دست کم میگیری دائم فقط به این زوم کردی که بی پولی مگه همه چی پوله؟
تو جوونی، خوشتیپی،خوش قیافه ای،معلومه کلی دختر آرزوشونه با تو قرار بزارن تازه تو قراره دنسر معروفی بشی.
جونکوک دست به سینه شد،چند باری سرشو تکون داد
جیمین:چرا سرتو تکون میدی فکر میکنی دروغ میگم؟فنجونشو بالا برد و کمی ازش نوشید.
از طعم گس و تلخ قهوه چشماشو بست:من نمیدونم شما از کی پولدار شدین ولی از حرفاتون میتونم بفهمم تقریبا همیشه ثروتمند بودین، بله که همه چی پوله.
YOU ARE READING
Sugar Daddy
Romanceسلام قشنگام با فیک جدید در خدمتتونم داستان پسر ۱۸ساله ای که به دنبال آرزوش از شهرش به سئول میاد.... این داستان به درخواست خواننده ها با سه ورژن اپ میشه Minv_jikook_yizhan این ورژن:Jikook 📗Name; sugar daddy Couple:#jikook🐥🐰 ganer: fluff/romance/s...