Sugar Daddy

SUGAR DADDY 26

سرش توی لبتابش بود درحالیکه فکرش درگیر حرفای هانا سر میز شام بود.

اون واقعا از شنیدن و فهمیدن اینکه جونکوک با یه دختر رقصیده عصبی شده بود اما چرا!!!

نه، خودشو که نمیتونست گول بزنه اون به جونکوک حس پیدا کرده بود و این از نظر جیمین خطرناک ترین اتفاق ممکن بود.

نباید اجازه میداد قلبش به منطقش حکمرانی کنه، جیمین هفت سال پیش همین اشتباه رو کرد اونموقع هم پدرش بهش هشدار داد که داره اشتباه می‌کنه اما اون یه عاشق بی منطق بود که فقط به حرف قلبش گوش داد.

و حالا حتی قضیه بدترم بود چرا که جونکوک  پونزده سال ازش کوچیکتر و از اون مهمتر یه پسر بود و جیمین در طول سی و پنج سال زندگیش هیچ وقت به فکرش نرسید با یه پسر وارد رابطه بشه.

نه اینکه از این رابطه بدش بیاد و مخالف باشه اما از گرایشش به زنا مطمین بود.

با شنیدن صدای در سرشو از لبتاب بلند کرد و جونکوک و تو آستانه در دید.

با دیدن دوبارش ناخودآگاه یاد حرفای هانا افتاد و اخمی ناخواسته به صورتش نشست.

جونکوک :میتونم بیام تو؟
جیمین سرشو تکون داد.

جونکوک با تردید پاشو داخل اتاق گذاشت هیچ نمیدونست بعد از حرفایی که قراره به جیمین بزنه چه اتفاقی میفته فقط اینو میدونست که توی این لحظه نیاز داره احساساتشو بیان کنه.

شاید اگر الان اینکار نمی‌کرد هیچ وقت دیگه ای جرات اعتراف رو پیدا نمی‌کرد.

جونکوک :میتونم بشینم؟

جیمین: چرا که نه اجازه لازم نیست

جونکوک :منظورم اینه مزاحم کارت نیستم ممکن حرفام یکم طول بکشه.

جیمین:من همیشه برای تو و هانا وقت دارم این یادت بمونه.

وای جیمین ناخواسته با قلب این پسر چیکار میکرد اون الان بهش گفت همون قدر که به دخترش اهمیت میده برای جونکوکم ارزش قایله و این برای قلب بی قرار جونکوک خوب نبود‌.

جیمین:قبل از اینکه تو شروع کنی می‌خوام مطمین بشم امروز تو باشگاه جلوی هانا رقص مورد دار نکرده باشی.

جونکوک از لفظ مورد دار خندش گرفت و پخی زد زیر خنده :مورد دار منظورت سکسیه؟!

جیمین:هر چی

جونکوک:سر میز شامم بهت گفتم مربی حواسش به وجود هانا بود خیالت راحت باشه.

جیمین:این یعنی شما از این رقصا هم تمرین میکنید؟

جونکوک:خب معلومه ما دنسریم باید روی همه رقصا تسلط داشته باشیم.

جیمین اخماش تو هم رفت:مگه قرار دنسرا بار بشین!! 

جونکوک از حرفش ناراحت شد:منظورت چیه؟!