همزمان با ورود به خونه صدای شکستن بلند شد. سراسیمه سمت صدا که از طرف آشپزخونه میومد دوید.
جیمین:صبر کن تکون نخور
جونکوک که وسط آشپزخونه و بین شیشه های شکسته ایستاده بود با دیدن صورت رنگ پریده جیمین خنده ش گرفت.
جونکوک:ترسیدین؟فقط یه لیوان شکسته الان جمش میکنم.
جیمین:نه نه لطفا تکون نخور
در حالیکه دستاشو تکون میداد این جمله رو گفت.جونکوک شوکه بهش نگاه کرد: باشه آروم باشید.
خودشم نمیدونست چرا اینقدر ترسیده و نگران شده با احتیاط سمت شیشه شکسته ها رفت و توی یه حرکت غیر منتظره جونکوکو از کمر گرفت و بلندش کرد و روی میز نشوند.
جونکوک اون لحظه نمیدونست چه احساسی داره گیج و شوکه بود.
جیمین خواست سمت جارو بره که چشمش به خون روی پای جونکوک افتاد.
جیمین:داره از پات خون میاد.
جونکوک که هنوز از شوک کار جیمین بیرون نیومده بود با صدای آرومی گفت:چیزی نیست یه خراش کوچیکه
“چرا اینقدر بی احتیاطی بچه”
در حالیکه در کابینت رو باز کرد و جعبه کمک های اولیه رو از داخلش بیرون آورد این جمله رو گفت.جلوی پای جونکوک زانو زد. در جعبه رو باز کرد و گاز استریل رو برداشت مقداری الکل روش ریخت وبا احتیاط مشغول پاک کردن رد خون شد.
از حس دست جیمین دور مچ پاش به خودش لرزید. تا الان جز مادرش کسی براش اینکار نکرده بود.
نمیفهمید چرا ضربان قلبش بالا رفته حتما از خجالت بوده.
با سوزشی که بر اثر الکل رو پوستش احساس کرد هیس کوتاهی کشید.
جیمین: میسوزه؟
جونکوک:نه خوبهخم شد دستشو سمت جیمین برد:دیگه کافیه
جیمین دستشو کنار زد:یه لحظه تحمل کن،روی زخم فوت کرد تا زودتر خشک بشه.حس کرد از خجالت گونه هایش گر گرفته.
جیمین چسب زخمی برداشت و آروم اونو روی زخم چسبوند بعد از پایین به صورتش نگاه کرد:تموم شد.ممنون کوتاهی گفت زبونش بند اومده بود نمیدونست باید چیکار کنه.
جیمین بلند شد و جارو و خاک انداز رو برداشت و مشغول جمع کردن شیشه ها شد.
جونکوک که حالا ضربان قلبش یکم آروم تر شده بود و نرمال میزد در حالیکه به جیمین نگاه میکرد گفت:ببخشید لیوانتونو شکوندم
جیمین همینطور که سرش پایین بود و مشغول کار، خونسرد جواب داد:اشکالی نداره آخر ماه با اجارت حساب میکنم
جونکوک از شنیدنش چشماش درشت شد و متعجب جواب داد:دارین شوخی میکنید دیگه؟
جیمین سرشو بلند کرد و خیلی عادی نگاش کرد،تو صورتش چیزی پیدا نبود:نه چرا باید شوخی کنم پس فکر میکنی به همین راحتی پولدار شدم؟! آدم باید از تمام داراییاش محافظت کنه.
YOU ARE READING
Sugar Daddy
Romanceسلام قشنگام با فیک جدید در خدمتتونم داستان پسر ۱۸ساله ای که به دنبال آرزوش از شهرش به سئول میاد.... این داستان به درخواست خواننده ها با سه ورژن اپ میشه Minv_jikook_yizhan این ورژن:Jikook 📗Name; sugar daddy Couple:#jikook🐥🐰 ganer: fluff/romance/s...