در حالیکه دست کوچیکش تو دست بزرگ پدرش بود از آسانسور بیرون اومدن.
پشت در آپارتمان که رسیدن جیمین لبخند مهربونی به صورت هانا زد:اینجا خونمونه عزیزم
کارت رو توی جاش گذاشت و در باز شد.
دختر دلشوره عجیبی داشت خب این اولین بار بود این مرد رو میدید مامانش طی دو هفته بهش خبر داده بود قراره با پدرش زندگی کنه و اون هنوزم تو شک بود.به محض ورودش با صدای عجیبی رو به رو شد از شدتش چشماشو بست ولی با شنیدن صدای پر شوری پلکاشو آروم باز کرد تا صاحب صدا رو ببینه اما قبلش کاغذهای رنگی ریز روی سرش ریختن و هانا محو زیباییشون شد.
جونکوک:به خونه خوش اومدی
هانا یه پسر مو مشکی که با لبخند درشت مستطیلیش داشت نگاش میکرد دید، یه پلاکارد کوچیکم دستش بود و روش بزرگ نوشته شده بود
Welcome to home dearهانا همینجور خیره بهش نگاه میکرد ازطرف دیگه جیمینم ایستاده و محو جونکوک شده بود.
جونکوک به دختر بچه نزدیک شد و زیر پاش نشست.
جونکوک:وای چه پرنسس زیبایی
هانا با چشمای درشت و خوشگلش بهش نگاه کرد.جونکوک دستای هانا رو گرفت:من جونکوکم ولی ممکنه صدا زدن اسمم برات سخت باشه میتونی کوکی صدام کنی.
من توی این خونه زندگی میکنم و از این به بعد قراره سه تایی با هم باشیم.
هانا یه نگاه به پشت سرش، پدرش انداخت و بعد به جونکوک نگاه کرد و لب باز کرد، با همون صدای بچگونه و کیوتش ازش پرسید:تو پسر ددی هستی؟جونکوک با شنیدنش شوکه شد برای یک ثانیه چیزی رو که دختر گفته بود تصور کرد "پسر ددی"
با شنیدن سرفه های جیمین به خودش اومد
دستاشو سریع تو هوا تکون داد:نه نه عزیزم من و ددی با هم دوستیم یه اتفاقاتی افتاد که من مجبور شدم به این خونه بیام.
جیمین که از قبل حسابی شوکه شده بود با شنیدن کلمه ددی از دهن جونکوک شدت شوکگیش بیشتر شد قلبش شروع کرد به تند زدن لعنت به این کلمه.
جونکوک سعی کرد خودشو جمع و جور کنه و به روش نیاره همچین چیزی شنیده نباید جیمین میفهمید توی ذهنش چی گذشته:میگم دوست داری اتاقتو ببینی؟از اون طرف جیمینم دقیقا مثل جونکوک فکر میکرد سرفه کوتاهی کرد و دنبال حرف جونکوکو گرفت:آره بهتره بریم تا اتاقتو نشون بدم. سمت دخترش اومد و دستاشو گرفت:بیا بریم عزیزم
هانا به جونکوک نگاه کرد:تو هم میای؟
تهونگ لبخند پررنگی زد معلوم بود دختر بچه ازش خوشش اومده:البته که میام
دست دیگه هانا رو گرفت و سه تایی از پله ها بالا رفتن.
جونکوک در اتاقشو باز کرد:بفرمایید اینم اتاق پرنسس خانم
YOU ARE READING
Sugar Daddy
Romanceسلام قشنگام با فیک جدید در خدمتتونم داستان پسر ۱۸ساله ای که به دنبال آرزوش از شهرش به سئول میاد.... این داستان به درخواست خواننده ها با سه ورژن اپ میشه Minv_jikook_yizhan این ورژن:Jikook 📗Name; sugar daddy Couple:#jikook🐥🐰 ganer: fluff/romance/s...