Sugar Daddy 21

171 44 23
                                    

توی حیاط دانشگاه کنار ووبین ایستاده بود. ووبین نفسشو بیرون فرستاد و بلند آه کشید.

جونکوک:چرا آه میکشی؟

ووبین:دو هفته دیگه امتحانا شروع میشه.

جونکوک:اینکه خیلی خوبه تا چند ماه از شر دانشگاه خلاص میشیم 

ووبین:بعله برای تو که درساتو به موقع خوندی گفتنش راحته ولی من چی، از اول ترم تا الان لای جزوه هامو باز نکردم.

جونکوک خنده ش گرفت :حالا گریه نکن.

ووبین به سمتی خیره شد. 

جونکوک یه نگاه به ووبین و یه نگاه به سمتی که خیره شده بود انداخت:به چی زل زدی؟!

ووبین به دو نفر اشاره زد:اونجا رو نگاه کن.

جونکوک به دو پسری که دستاشون تو دست هم بود و کنار هم راه میرفتن نگاه کرد.

جونکوک:خب مگه چیه؟!

ووبین:چقدر خنگی پسر دستاشونو نگاه کن.

جونکوک:خنگ خودتی ،خب دارم میبینم ولی نمی‌دونم چیش عجیبه 

ووبین:تو واقعا خودتو میزنی به اون راه یا متوجه نمیشی، بابا کاملا واضحه اینا تو رابطن، ولی ازشون خوشم اومد دارن با شجاعت به همه اعلام میکنن.

جونکوک:تو رابطن؟!! نه بابا شاید همینطوری دست همو گرفتن.

ووبین:همینطوری چیه اصلا نگاشون کنی داد میزنن با همن ببین چطور نگاه هم میکنن ،ببینم نکنه تو هموفوبیکی؟!

جونکوک:هموفوبیک چیه دیگه، اصلا رابطه دو نفر به من چه ارتباطی داره بنظر من عشق همه جورش قشنگه البته که برا من هنوز اتفاق نیفتاده

ووبین:امکان نداره پسر مگه میشه؟! یعنی میخوای بگی تا حالا رو کسی کراش نزدی یا از هیچکی خوشت نیومده؟؟

جونکوک :من اصلا نمی‌دونم اگه آدم از کسی خوشش بیاد چه شکلیه.

ووبین:ببین حسش یه جوریه، چطوری برات توصیفش کنم. اینطوری که با دیدنش قلبت تند میزنه.

جونکوک دستشو رو قلبش گذاشت و اولین نفری که تو ذهنش اومد جیمین بود:قلبم تند میزنه؟

ووبین:آره، دوست داری همش نگاش کنی وقتی بهش نگاه می‌کنی ناخواسته محوش میشی 

جونکوک دوباره فکرش سمت آجوشی رفت.

ووبین:دوست داری همیشه کنارش باشی، حتی عطری که میزنه برات خاص و جذابه.

جونکوک ناخودآگاه به یاد عطری که جیمین میزد افتاد. امکان نداشت، اینا فقط تصادف بود.

ووبین با آب و تاب تعریف میکرد:خلاصشو بگم هر کاری طرف می‌کنه برات جذابه، هر چی میپوشه از نظرت بهش میاد ،هر حرفی میزنه برات جالبه، اینطوری بگم از نظرت همه جوره تکمیله.

Sugar Daddy Where stories live. Discover now