Sugar Daddy 11

192 52 56
                                    

امروزم همه جا رو دنبال اتاق گشت ولی یا بودجش نمی‌رسید یا اینکه اتاقش بدرد نمی‌خورد.

دیگه داشت ناامید میشد. حتی به این فکر کرد که برگرده پیش پدر و مادرش ولی اونموقع باید بی خیال دنس میشد.

آجوما که آشفتگیشو دید ازش سوال کرد:هنوز پیدا نکردی نه؟
سرشو به طرفین تکون داد

آهی کشید و روی صندلی نشست:نه آجوما همه جا رو گشتم دیگه نمی‌دونم چیکار کنم.

آجوما:نگران نباش پسرم، فعلا که جات امنه، بنظر آدم خوبی میاد

جونکوک:آدم خوبی که هست ولی من نمیتونم از خوبیش سواستفاده کنم مگه چند روز میتونم خونش بمونم، فوقش یک هفته بالاخره که باید جا پیدا کنم.

آجوما:نگران نباش پسرم همه چی درست میشه.
حالا دیر وقته امشبم خلوته پاشو برو خونه استراحت کن مگه فردا کلاس نداری؟

جونکوک:واقعا برم؟ شما کمک نمی‌خواین.
آجوما لبخند مهربونی زد:نه پسرم برو خیالت راحت.

تا به خونه جیمین برسه یکساعتی طول کشید.
وارد لابی شد مدیر لابی اولش مانع شد ولی با دیدن چهرش فهمید مهمون جیمینه بلند شد و احترام گذاشت:خوش اومدید قربان.

جونکوک معذب سرشو خم کرد خب برای اون عجیب بود اینطور رفتارا.
به محض زدن زنگ در آپارتمان باز شد وارد شد و کفشاشو با دمپایی تعویض کرد.

چراغای هالوژن روشن بود. راهرو رو دور زد و به سالن رسید.
جیمین در حالیکه روی مبل تک نفره نشسته بود پاهاشو روی هم انداخته و کتاب میخوند.

جونکوک با دیدنش ناخودآگاه آب گلوشو قورت داد ،انصافا جذاب بود.
یعنی هر حرکتی که میکرد از نظر جونکوک جذاب میومد. با خودش فکر کرد حتما به خاطر اینکه جیمین ازش بزرگتره این حسو داره سعی کرد با نشاط سلام کنه.

جونکوک:سلام آجوشی
جیمین که غرق تو کتابش بود و تا اونموقع متوجه حضورش نشده بود، سرشو از توی کتاب بلند کرد.

اوه حتی همین حرکت کوچیکم باعث شد ضربان قلب جونکوک بالا بره.

جیمین:خوش اومدی
جونکوک:ممنون

جونکوک خسته بود از طرفیم از بودن کنار جیمین احساس معذب بودن میکرد.

جونکوک:میتونم برم اتاقم
جیمین:چرا از من می‌پرسی ،تو هر کاری دوست داشته باشی میتونی انجام بدی.

جونکوک:شب بخیر
از پله ها بالا می‌رفت که جیمین سوال کرد:جایی رو پیدا کردی؟

از سوالش جا خورد،برگشت و با چهره گرفته جواب داد:نه هنوز، می‌دونم مزاحمم اگر تا فردا جایی پیدا نکردم از اینجا میرم.

جیمین شوکه از جوابش کتابشو بست و روی میز کناری گذاشت، از جاش بلند شد.

جیمین:تو راجب من چی فکر کردی پسر؟فکر میکنی به خاطر این ازت پرسیدم؟ کی گفته تو مزاحم منی

Sugar Daddy Where stories live. Discover now