Sugar Daddy 16

197 44 46
                                    

یه تیشرت ساده سفید با شلوار جین مشکی پوشید و از اتاق بیرون رفت.

کنار اتاق جیمین رسید و قبل از وارد شدن در زد.

جیمین که توی کمد دنبال لباس میگشت سرشو سمت در برگردوند.

با دیدن جونکوک توی اون لباس برای چند لحظه محو موند و خب خدا رو شکر جونکوک به دادش رسید چون با حرف زدن حواسشو پرت کرد.

جونکوک:هنوز حاضر نشدین؟

جیمین از تو رگال یه کت شلوار سورمه ای برداشت.

جونکوک با تعجب نگاه کرد: نگین که قرار با کت شلوار بیاین فروشگاه!!!!

جیمین یه نگاه به دستش انداخت و پرسید:مگه بده؟

جونکوک:بد نیست ولی آخه کیو دیدین برای خرید رفتن لباس رسمی بپوشه.
 
جیمین:خب من معمولا اینطوری لباس می‌پوشم.

جونکوک: من نمی‌خوام تو کارتون دخالت کنم ولی بنظرم یه لباس راحت تر بپوشید بهتره، مثلا یه پیرهن با شلوار پارچه ای.

جیمین:آخه اگه یوقت کسی ببینه

جونکوک لبخندی زد:نگران نباشید قرار نیست همه مردم سئول جناب پارک جیمین رئیس کمپانی معروف رو بشناسن‌ بعدشم کی تو فروشگاه به بقیه نگاه می‌کنه همه اومدن خرید کنن.

جیمین به ناچار قبول کرد جونکوک از اتاق بیرون اومد و به طبقه پایین رفت.

یکم بعد جیمین با پیرهن سفید و شلوار پارچه ای آبی رنگ در حالیکه مشغول بالا زدن آستینش بود از پله ها پایین اومد.

جونکوک برای یک لحظه محوش شد چرا هر چیزی میپوشید به تنش مینشست. 

جیمین از کنارش رد شد وقتی دید جونکوک بی حرکت مونده برگشت و صداش زد:نمیای بریم؟

جونکوک تازه از شوک بیرون اومد:بله؟!

جیمین:حواست کجاست؟! 

جونکوک سرشو به طرفین تکون دادو دنبال جیمین راه افتاد.

جونکوک:میگم شما چرا مدل لباسهای خودتون نشدین؟
جیمین با تعجب پرسید:مدل؟

سرشو تکون داد:اوهوم آخه خیلی خوش هیکلین هر چی میپوشین بهتون میاد.

جیمین خوشحال لبخند زد:الان اینو تعریف در نظر بگیرم؟

جونکوک:اگر مسخرم نمیکنید بله 

جیمین:از تعریفت ممنونم ولی از اینکار خوشم نمیاد 
جونکوک دیگه چیزی نگفت.

از در آپارتمان بیرون اومدن و سوار آسانسور شدن. طبق معمول کارمند لابی بلافاصله بعد از دیدن جیمین از جاش بلند شد وتعظیم کرد جیمینم با احترام سرشو براش تکون داد.

از لابی که بیرون اومدن جیمین منتظر ایستاده بود بعد از چند لحظه ماشین پورشه مشکی رنگ جلوش ایستاد و راننده ازش پیاده شد و سوییچ رو دست جیمین داد.

Sugar Daddy Where stories live. Discover now