باغ مخفی⊰⁠⊹CH9

992 303 116
                                    

قدم‌های شلش رو از پله‌های مشکی رنگ و براق پایین آورد و همینطور که باقی دکمه‌های پیراهن سفیدش رو باز میکرد، سمت بار کوچیک ویلا رفت.

بدنش از سفر کوتاهش عرق کرده بود و نیاز شدیدی به دوش گرفتن احساس میکرد. بدون اینکه نیازی باشه برای انتخاب وقت صرف کنه، از بین شیشه‌های بلند و کوتاه، اسکاچ رو برداشت و زیر نور نارنجی‌رنگ قفسه‌های بار، یک سوم لیوانش رو پر کرد و بلافاصله قلپ بزرگی ازش رو سر کشید. طعم تلخ ویسکی از گلو تا معده خالیش رو سوزوند و آهی از ته گلوش بلند کرد. 

- سیگار؟ 

چند لحظه‌ای بود که متوجه اومدن منشیش بود.
سیگاری که چانگمین از برند موردعلاقه خودش جلوش گرفته بود رو برداشت و گوشه لبش جا داد.

منشیش طبق عادت فندک قدیمیش رو بعد از چند بار جرقه زدن روشن کرد و در نهایت زیر سیگارش گرفت. پک عمیقی به سیگار زد و سرش رو از فندک فاصله داد. 

- سیگارت خیلی بدمزه‌اس. 

دود غلیظ سیگار حین حرف زدنش تو فضا پخش میشد. نخ باریک سیگار رو با لبش نگه داشت و ویسکی رو از روی کانتر برداشت. 

- میدونم. قبلا هم گفتی. 

تنها صدایی که توی اون وقت شب شنیده میشد صدای راه رفتن خدمتکارها توی خونه بود. سکوت بین اون و منشیش یه چیز عادی محسوب میشد، هردوشون آدم‌های کم‌حرفی بودن. اما این بار چانگمین به سکوت بینشون دست‌برد زد. 

-فکر نمیکردم کسی که عاشقش شدی یه بتا باشه.

- بتا نیست.

حرف منشیش رو بدون معطلی اصلاح کرد. از اول هم میدونست هرکسی بکهیون رو ببینه در مرحله اول حدس میزنه بتاست، چون هیچ فرومونی از امگا احساس نمیشد.

- امگاست؟ 

سرش رو بالا پایین کرد و ته سیگار بدمزه چانگمین رو توی رطوبت لیوان ویسکیش خاموش کرد و نفس عمیقی کشید. به زبون آوردنش براش سخت بود. 

- بهش دست‌درازی کردن...فرومونش موقتا آزاد نمیشه...

بخش دومش حرفش رو با تردید زمزمه کرد. مطمئن نبود همه چیز موقتیه یا نه. درباره مشکل بکهیون اطلاعات زیادی نداشت و فقط طبق گفته پزشکش اوضاع موقتی و تا حدودی دست خودش بود. 

- بهش تجاوز شده؟ کی؟ 

آلفای جوون‌تر بعد از سکوت کوتاهی با حالت شوکه‌ای پرسید. 

- تو خونه اوه سهون بوده. به احتمال زیاد آدمای دنیل بودن که بعد از ناپدید شدنش رفتن خونه‌اش دنبالش، از شانس بد بکهیون همون موقع وارد خونه شده. برادرش بعد از یک هفته به من خبر داد.

چانگمین نگاه کنجکاوی به انتهای تنها راه پله خونه انداخت و دوباره سمت چانیول برگشت. 

𑁍᪥Spiraea𑁍᪥Where stories live. Discover now