سال نو چینی⊰⁠⊹CH20

1.2K 335 336
                                    

سردرد طاقت‌فرسایی مثل یک مار سمی توی سرش می‌خزید و مدام جا‌به‌جا می‌شد. فشار روحی‌ای که امروز متحمل شده بود باعث این سردرد عجیب بود و کوفتگی بدنش از کتک‌های سنگینی که خورده بود بهش اجازه نمی‌داد بدنش رو تکون بده. بزاق دهنش رو از گلوی زخمیش پایین فرستاد و با مشقت چشم‌هاش رو باز کرد. با چند بار پلک زدن سقف چوبی بالای سرش کم‌کم واضح شد؛ سقف چوبی؟ 

- من کجام؟

با صدای آرومی نالید و بلافاصله کسی جوابش رو داد.

- جهنم!

همه وجودش از درد داشت متلاشی می‌شد. تا چند ساعت بعد از کتک خوردن بدنش داغ بود و نمی‌فهمید چه خبره ولی الان حس می‌کرد چندباری ماشین زیرش گرفته. به زحمت گردنش رو سمت صدا چرخوند و با دیدن امگایی با موهای عسلی و عطر نعنای تازه، چشم‌هاش با کلافکی روهم افتاد. دقیقا خود خود جهنم بود. 

- ازت متنفرم! 

- من بیشتر!

بی‌اهمیت به امگا سرش رو به جهت مخالف چرخوند و سعی کرد با کمک دست‌هاش روی تخت بشینه، ولی درد مثل تیری که از کمون رها شده توی تنش پیچید و صدای فریادش رو بلند کرد. اون حرومزاده‌ها یه جای سالم هم تو بدنش نذاشته بودن. 

دست امگا پشت کمرش نشست و تا نیمه بلندش کرد و برای بار دوم صدای ناله‌اش رو درآورد. 

- دستت رو بکش لعنتی.

بوی نعنا از فاصله خیلی نزدیک زیر بینیش می‌پیچید و حالش رو بدتر می‌کرد. 

- الان بخوای نخوای به من محتاجی اوه سهون. واقعا میخوای ولت کنم؟ 

- ولم کن. 

لوهان ناگهانی دستش رو از زیر کمرش کشید و از اون فاصله بی‌اختیار روی تخت افتاد و فریاد دردناکش دوباره تو کلبه چوبی بلند شد و نیشخندی روی لب‌های امگا آورد. 

- چه غلطی می‌کنی لعنتی؟

سهون همونطور که از درد به خودش می‌پیچید، داد زد و لوهان حین خندیدن سمت در اتاق رفت و قبل از خارج شده جواب آلفای احمق توی خونه‌اش رو داد.

- خودت گفتی ولت کنم. 

سهون چشم‌هاش رو درشت کرد و با دور شدن لوهان به سرعت به حرف اومد.

- نه نه نه نه، بیا کمکم کن، باید برم دستشویی...خواهش می‌کنم.

لوهان دم ورودی اتاق متوقف شد و بعد از چند لحظه با صدای نه چندان آرومی زمزمه کرد. 

- باید کمکت کنم؟...یا نه؟ 

- گفتم...خواهش می‌کنم...

لوهان سرخوش لبخند موذی‌ای زد و سمت آلفای داغون روی تخت برگشت. با دیدن چشم‌های خشمگینش لبش رو از داخل گاز گرفت و یک ابروش رو بالا انداخت. 
آدم‌هایی شبیه سهون رو خوب می‌شناخت. موجودات از خود راضی و حق‌به‌جانبی که هیچ ویژگی مثبتی جز آلفا بودن نداشتن و فکر می‌کردن دنیا بهشون ارث بدهکاره. 

𑁍᪥Spiraea𑁍᪥Where stories live. Discover now