پارت بیست و هشتم: دقیقا ور دلت

69 27 46
                                    

_همه تونو اخراج میکنم. سوکجین مهم ترین فرد این کمپانیه اون وارث هرچیزیه که من تمام این سالها ساختم اون همه چیز منه. اونوقت شما بی مصرفا کجا بودین وقتی توی خطر بود؟ اگر بلایی سرش میومد الان همه تون مرده بودین. مگه حقوقی که میگیرین کافی نیست که براش به اندازه کافی تلاش نمیکنین؟ چجوری همچین چیزی اتفاق افتاده هااااان؟؟؟؟؟؟

جین کنار پدرش ایستاده بود و به محافظا که جلوشون به خط شده بودن و داشتن سخت مواخذه میشدن نگاه میکرد. از  صورت های مچاله شده شون میشد فهمید چقدر نگران و ترسیدن اما خب کاری ازش برنمیومد.

با باز شدن یهویی در سر همه برگشت به سمت ورودی و خانم کیم رو دیدن که هراسون و عصبی وارد دفتر شد. اونا از حساسیت های اون زن نسبت به تنها پسرش بخوبی خبر داشتن چون از قبل  میدونستن اون شخصا گزینش بادیگاردها رو انجام میده تا بهترین ها رو انتخاب کنه و همه شونو حداقل یک بار به خاطر کوتاهی در حفاظت از پسرش مورد سرزنش قرار داده بود. بنظر میرسید کارشون تمومه و باید با شغلشون خداحافظی کنن.

خانم کیم بدون اینکه به هیچ چیز دیگه‌ای توجه کنه مستقیم به سمت جین رفت و محکم بغلش کرد و بعد از اینکه چک کرد و مطمئن شد که اون هیچ صدمه‌ای ندیده و کاملا سالمه بدون اینکه حتی صبر کنه توضیحی بشنوه به سمت محافظا برگشت و یک راست زیر گوش جئون زد. همه نفساشونو حبس کرده بودن و بیشتر از همه خود جونگکوک شوکه شده بود.

بالاخره جین سکوت ترسناک اتاقُ شکست و رو به مادرش عصبی توپید : مادر دارین چیکار می‌کنین؟ چرا قبل از اینکه بشنوین چی شده دخالت می‌کنین می‌دونین همونی که زدین زیر گوشش اگر نبود منم الان اینجا نبودم؟ اون تو لحظه‌ای که بیشتر از همیشه تنها و آسیب پذیر بودم تو کوتاه‌ترین زمان ممکن خودشو بهم رسوند و از دست اون مهاجم نجاتم داد الان جای پاداش بهش سیلی می‌زنین؟ واقعاً؟

_ دقیقاً برای همین سیلی خورد ما اونو استخدام کردیم و بهش حقوق میدیم تا تو هیچ لحظه‌ای رو تنها و آسیب‌پذیر نباشی. اونوقت معلوم نیست ایشون کدوم گوری بوده و روی غفلتش ممکن بود بلایی سر تو بیاد که حتی به زبون آوردنش منو می‌ترسونه.

+ من خودم اونو فرستاده بودم تا چیزی رو که توی دفتر جا گذاشتم برام بیاره و با این وجود اون خودشو جوری سریع به من رسوند که دارم فکر می‌کنم نکنه اون بال داره و ازم قایمش کرده. مادر اون واقعا لایق سیلی که بهش زدین نبود، اون جون منو نجات داد.

_ خیلی خب شاید خیلی زود تصمیم گرفتم ولی در هر حال اون نباید ازت فاصله می‌گرفت. جئون ببین دارم بهت چی میگم... از این لحظه به بعد حتی با دستور مستقیم جین حق نداری ثانیه‌ای تنهاش بزاری. یا همین الان استعفا میدی یا مسئولیت کامل امنیت جینُ بعهده میگیری. باید بهت بگم حتی اگر انگشت کوچیک جین به پایه مبل بخوره و زخمی بشه من تو رو مسئول می‌دونم. شده توی دستشویی هم همراهش میری اما امنیتشو تضمین می‌کنی به هر چند نفری هم که برای این کار احتیاج داری می‌گی و ما در اختیارت می‌ذاریم. متوجه شدی چی گفتم؟

Você leu todos os capítulos publicados.

⏰ Última atualização: 4 days ago ⏰

Adicione esta história à sua Biblioteca e seja notificado quando novos capítulos chegarem!

Thin line Onde histórias criam vida. Descubra agora