هوسوک شوک زده از موقعیتی که توش قرار داشت، طوریکه انگار حرف زدن یادش رفته باشه، فقط صداهای نامفهومی از دهنش خارج شد.
درک نمیکرد.
جئون و بد تر از اون، جه بوم اونجا چیکار میکرد؟.
برای چند لحظه فکری که به سرش زد باعث بیشتر شوکه شدنش و بیرون زدن چشماش از حدقه شد.
"ینی همه ی اینا بازی بوده؟."قبل از ریشه گرفتن افکار احمقانه و سستش، یونگی به سمتش اومد و با کشیدن دستش روی گردن افسر، جایی که در اثر فرو رفتن سوزن سرنگ کبود شده بود، به آرومی اون ناحیه رو نوازش کرد.
طوریکه انگار این بخش جدا نشدنی ای از اون و تهیونگ بود که بعد از درد دادن، خودشون دنبال تسکین درد قربانیشون باشن.هوسوک با حس انگشتای کشیده ی مرد روی گردنش، اخمی کرد و خودش رو عقب کشید که باعث نشستن پوزخندی روی لبای یونگی شد.
این سوال به مغز کوک هم حاکم بود که ارتباط شوگا با اون دو برادر چیه.
جونگ کوک جلو رفت و جلوی هوسوک رو زانو هاش نشست.
دستی به شونه ی افسر کشید و ضربه ی آرومی بهش زد.اما هوسوک که هنوز هم به دلیل علامت سوالی که از همه افراد حاضر تو سرش وحود داشت، احساس نا امنی میکرد، دست کوک رو هم پس زد و خودش رو عقب کشید.
کوک بعد دم عمیقی که گرفت، سعی کرد سوء تفاهمی که به قطع تا الان برای هوسوک پیش اومده رو برطرف کنه._ببین افسر جانگ. میدونم الان چه فکری با خودت میکنی و در جواب سوالی که احتمالا الان برات پیش اومده باید بگم بهتره صبر کنی..
از جاش بلند شد و قدمی به عقب برداشت.
_خودت متوجه میشی
بالاخره هوسوک هم از جاش بلند شد و بخاطر سرگیجه ی ناگهانی که سراغش اومد، به دیوار تکیه داد.
با حس نگاه خیره ی یونگی روی خودش، سرش رو سمتش چرخوند و ابرویی بالا انداخت.
یونگی که متوجه نگاه منتظر هوسوک شد، لباشو تر کرد و دستی روی موهاش برای مرتب کردنشون کشید.
هوسوک با دیدن اینکه کسی قرار نیس زبون باز کنه و بگه دقیقا چه اتفاقی افتاده و چرا اونو اونجوری دزدیدن و به اونجا بردن، از کوزه در رفت و سد آرامشی که سعی بر حفظ کردنش داشت، شکست.
_میشه بدونم دقیقا کی قراره دهن کیریتونو باز کنین و بگین چرا منو اینجوری کت بسته به اینجا کشوندین؟!.
همه ی افراد حاضر که انتظار چنین چیزیو از افسر جانگ معروف و خوش مشرب نداشتن، ابرویی از تعجب بالا انداختن.
بالاخره نامجون تصمیم به حرف زدن و توضیح موقعیت گرفت.
قدمی به جلو برداشت و به هوسوک نزدیک شد.
از چشماش کاملا مشهود بود که چقد بابت رفتار پسرخاله ی نچسبش خجله.
_ببین هوسوک شی بخاطر رفتار یونگی جداً متاسفم. گفته بود میاد دنبالت که بیارتت اما مطمئنم تا الان متوجه شدی اون احمق آدم نرمالی نیس که کاراش نرمال باشه!.
YOU ARE READING
Love or Hate
Romanceافسر جوونی که با جذبش با ی نگاه تن همه رو به لرزه در میاره... اما از ی نفر کینه ی قدیمی به دل داره و تا انتقامش رو نگیره، آروم نمیگیره... و چی میشه اگه اون ی نفر کیم تهیونگ رئیس بزرگترین مافیای کره باشه؟ ∆ ∆ ∆ قسمتی از فیک: ناگهان پسر رو به دیوار چس...