مصمم تر از همیشه، چخماق را کشید و....
با باز شدن ناگهانی در، سه هو متعجب سرش را به آن سمت چرخاند.
بلافاصله بعد از باز کردن در، توانست تهیونگی را ببیند که اسلحه بر دست، جونگ کوک را نشانه گرفته و تصمیم بر شلیک کردن دارد.
جونگ کوک نیز با شنیدن صدای باز شدن در ،چشمانش را باز کرد و همچنین با دیدن افسر جانگ، ناباور به او نگاه کرد؛ اما کمی بعد بار دیگر چشمانش را بست و نفسی از آسودگی کشید.
فلش بک...
پس از کمی مکث سرش را بالا گرفت و بلافاصله بعد از نگاه کردن به سمت جونگ کوک، شوک زده و با هیجانی وصف ناپذیر لب زد:
×هی کوک...
پسر کوچکتر با دیدن حالت جین، چهره ای سوالی بر خود گرفت.
+چیشـــ....اما جین به سرعت حرفش را قطع کرد و گفت:
×تعقیبمون میکننجونگ کوک ابروانش را در هم کشید و پرسید:
+از کی؟×نمیدونم...منم همین الان فهمیدم. پشت سرت، از دور یکی بپا وایساده...یبار این یارو رو با سه هو دیده بودم. مطمئنم از طرف اون اومده برا تعقیبمون
×مطمئنی هیونگ؟شاید اشتباه شده باشه یا تصادفی باشه
جین تکخندی زد و با ناباوری گفت:
×به هوش هیونگ هندسامت شک داری؟اما وقتی واکنشی از جانب کوک ندید، با حرص لب زد:
×اوکی بانی... پس بیا با هم ببینیمسپس ماشین را روشن کرد و راه افتاد.
جونگ کوک با حرکت خودرو، از طریق آینه ی بغل، توانست مردی را که جین گفته بود ببیند که او نیز سوار بر ماشین شد و دنبال انها راه افتاد.
لعنتی فرستاد و طوریکه گویی در حال حرف زدن با خود باشد، گفت:
+فکر نمیکردم انقدر زود فهمیده باشن...الان مطمئنا دیگه هیچ کاری نمیشه کردجین با فکری که به سرش زد، حرف کوک را تکذیب کرد و مشتاقانه لب زد:
×اوه نه. البته که هست.افسر جانگ. جانگ هوسوک توی مدتی که اسیر اونا بودیم مسئول رسیدگی به اون پرونده بود.مطمئنم میشه بهش اعتماد کرد.پسر کوچکتر سرش را به سمت او چرخاند و پرسید:
+راجبش مطمئنی هیونگ؟جین سرش را برای اطمینان دادن به پسر کوچکتر تکان داد و در همان حین که رانندگی میکرد، از طریق بلوتوث، خودرو و موبایلش را به یکدیگر وصل کرد و قبل از اینکه شماره ای را بگیرد، جونگ کوک گفت:
+هیونگ؟جین سرش را به سمت کوک چرخاند و منتظر به او نگاه کرد که جونگ کوک گفت:
+تو که جدی نمیخوای با خط خودت زنگ بزنی؟ فکر نمیکنی به احتمال زیاد الان حتی تماسامونو هم کنترل میکنن؟
JE LEEST
Love or Hate
Romantiekافسر جوونی که با جذبش با ی نگاه تن همه رو به لرزه در میاره... اما از ی نفر کینه ی قدیمی به دل داره و تا انتقامش رو نگیره، آروم نمیگیره... و چی میشه اگه اون ی نفر کیم تهیونگ رئیس بزرگترین مافیای کره باشه؟ ∆ ∆ ∆ قسمتی از فیک: ناگهان پسر رو به دیوار چس...