• پارت دهم •

25 8 2
                                    

+ خدای من

¡Ay! Esta imagen no sigue nuestras pautas de contenido. Para continuar la publicación, intente quitarla o subir otra.

+ خدای من. ساعتو ببین. فکر نکنم الان بتونیم با مترو بگردیم.
- نگران نباش. اوبر میگیرم.
+ نه. نه، بذار من بگیرم. لیفت دارم.
- چرا با یه لحن "مقدس‌تر از مال تو" حرف میزنی؟
+ نه. اینطوری حرف نمیزنم. ولی خب میدونی. تمام این حرفهایی که راجع به این قضیه میزنن...
- درسته. یادم رفته بود تو یه فرشته‌ای و..
+ من فرشته نیستم!
- نه. ولی خودت فکر میکنی هستی.
+ من فقط نمیخوام از اون کارها حمایت کنم همین و...
- و همه شرکت‌ها شیطانی هستن. انجل، دنیا اینطوری میچرخه. بهترین کاری که میتونی انجام بدی اینه که مثل یه زاهد زندگی کنی و اصلا با جامعه قاطی نشی.
+ شاید. حالا بیا. لیفت رسید.

کرولی فکر کرد شب خوبی رو گذروندند. مخصوصا که از دست اون مرد چندش‌آوری که ازیرافیل یه زمانی باهاش بود، راحت شده بودند.
کرولی به سختی میتونست باور کنه ازیرافیل چقدر اینسکیور بود. هیچ دلیلی برای این نبود. صادقانه، ازیرافیل یکی از جذاب‌ترین کسایی بود که کرولی باهاشون آشنا شده بود. حتی یکمی باعث میشد کرولی بد بین باشه و خب این هم جزئی از شخصیتش بود.
وقتی با فانل کیکشون روی نیمکت کنار مجسمه‌ی شیر نشستند، ازیرافیل گفت: آناتما اصرار داره که تو رو دعوت کنم به عروسی
- عروسی؟
+ به این زودی یادت رفت؟ عروسی سولستیک؟
با چشم‌های بزرگ و متعجب کرولی رو نگاه کرد. کرولی فکر کرد چرا اینجوری نگاهم میکنه؟ آبی چشم‌هاش توی تاریکی درخشان‌تر به نظر میرسیدند.
- نه یادمه.
ازیرافیل سعی کرد نگاهش نکنه: یه قرار یا همچین چیزی نیس. فقط... من کسی رو اونجا نمیشناسم.
- حتی به این مورد فکر...
ازیرافیل داشت کیک‌هاش رو به شکل خاصی میچید: میدونی بلیت هواپیما هم پای اوناست. خانواده آناتما خیلی پولدارن.
- بلیت هواپیما؟
+ کالیفرنیا. خانواده‌اش اونجا زندگی میکنن.
- اوه.
+ البته اگه بخوای...
چراغهای تزئینات کریسمس روی صورت و موهاش بازتاب قشنگی داشتند.
+ آناتما خیلی میخواست که تو هم باشی. و منم که... کسی رو ندارم و...
- میام.
ازیرافیل به طرز درخشانی لبخند زد و خودش رو پشت قیف کیکش قایم کرد.
قرار گذاشتند بعد از عروسی کریسمس رو هم کنار همدیگه بگذرونند. آناتما و نیوت تعطیلات کریسمس رو همونجا توی کالیفرنیا میموندند ولی ازیرافیل و کرولی قرار بود برگردند ویرجینا.
ازیرافیل گفته بود عروسی و کریسمس خیلی نزدیک به همن بودند و خیلی احمقانه بود که از کالیفرنیا بره لندن. ولی کرولی میدونست که ازیرافیل میموند چون کرولی خانواده‌ای نداشت که چشم به راهش باشند و نمیخواست که کرولی رو تنها بذاره.
کرولی سعی کرد متقاعدش کنه که رفتنش ایرادی نداره اما ازیرافیل سرسخت بود و حتی ایده‌ی اینکه به‌خاطر کرولی نمیره رو هم انکار کرده بود.
باید اعتراف میکرد، بودن کسی که بتونی کریسمس رو کنارش بگذرونی قشنگ بود.
در ضمن این آخرین باری بود که کنار هم میگذروندند چون کرولی قرار بود برای کمپین با یه تور به سمت ایلینویز بره، جایی که آقای داولینگ کاندید نمایندگیش بود.
گذروندن کریسمس همراه ازیرافیل میتونست همه اتفاق‌های بدی که بعدا قرار بود پیش بیاد، جبران کنه.

پ.ن: لیفت از اوبر ارزونتره، و هردوشونم تاکسی اینترنتی هستند، مثل تپسی و اسنپ.

𝐿𝑂𝑉𝐸 𝐼𝑁 𝐵𝐿𝑂𝑂𝑀 Donde viven las historias. Descúbrelo ahora