پارت هشتم ( نمیتونم ازش فرار کنم)
" آاهه، فلیکس"
فلیکس تلفنش رو بالا آورد و مقابل صورت جیسونگ گرفت.
" دیشب دو خیابون پایین تر درگیری شده. "
و بعد از نگاهی به سرتا پای جیسونگ که لباس پوشیده مقابلش ایستاده بود اضافه کرد." جایی میخواستی بری؟"
جیسونگ نفس راحتی کشید و از جلوی در کنار رفت.
" نه اصلا، درگیری سر چی؟ "
فلیکس وارد خونه شد.
" پلیس و یک باند مواد مخدر. "
ابروهای جیسونگ از تعجب بالا رفت و به سمت آشپزخونه حرکت کرد تا چیزی برای خوردن پیدا کنه.
" دوتا خیابون پایین تر؟ "فلیکس روی کاناپه شیری رنگ پذیرایی لم داد.
" آره، توی بخش حرفش شد، یکی میگفت زیر مجموعه اون باند واسه دانش آموزها مواد میبرده."
جیسونگ دستگاه قهوه ساز رو روشن کرد و از توی آشپزخونه به دوست صمیمیش نگاه کرد.
" واسه دانش آموزها ؟ "اون مواد مخدر میتونست همون موادی باشه که چان راجع بهش صحبت میکرد. دو ماگ قهوه توی دستش رو روی میز گذاشت و روی کاناپه مقابل پسر مو بلوند نشست.
درباره حرف هایی که چان بهش زده بود و فیلمی که از مینهو گرفته بود، تعریف کرد و طبق انتظارش، باعث تعجب فلیکس شد.
فلیکس نگاهی به ساعت توی مچش انداخت و پاسخ داد.
" تلویزیون رو روشن کن. اخبار چند دقیقه دیگه شروع میشه. "جیسونگ تلویزیون رو روشن کرد و هردو به صفحه رنگی مقابلشون خیره شدن.
" طی درگیری ای که پلیس و یکی از زیرمجموعه های باند مواد مخدرِ ایکس در شب گذشته داشته است، یکی از اعضای باند موفق به فرار شد.
ماده مخدر جدیدی کشف شده است که در عموم آن را " هاتِشینای" به معنای جاودانه؛ مینامند و ظاهرا محصول جدید محققان مخدر ژاپنی میباشد.رئیس توزیع کننده اصلی ماده مخدر هاتشینای در کره، احتمال دارد فردی باشد در دستگاه قضایی دولت کره.
پلیس، مشغول بررسی موضوع است."هردو پسر با تعجب نگاهشون رو از صفحه تلویزیون گرفتن و بهم دیگه نگاه کردن. جیسونگ مطمئن بود هردوشون دارن به یک چیز فکر میکنن.
" خودشه، دادستان کیمه!"
هردو باهم تکرار کردند و جیسونگ اضافه کرد.
" تنها کسی که اینقدر خرش برو و بیا داره دادستان کیمه. و قطعا پسرش هم از کارش با خبره. . "فلیکس انگار که موضوع خیلی مهمی کشف کرده باشه، انگشت اشاره اش رو بالا آورد و نظریه جیسونگ رو تکمیل کرد.
" برای همینه که نتیجه کالبد شکافی اون دختر نشون داده مواد مصرف کرده. اگه اون دختر همین هاتشینای رو مصرف کرده باشه همه این فرضیه درست میشه. "" هیچکدوم از دخترها توی بازجویی نگفتن مواد مصرف کردن. بعد از اینکه پلیس از کل دخترهای مدرسه بازجویی کرد، فقط یک نفر شهادت داد بهش تجاوز شده. بقیه ادعا میکردن حتی پسر دادستان کیم رو نمیشناسن! و اون یکنفر، فقط دختر موکل من بوده!."
YOU ARE READING
KOMOREBI | Minsung
Fanfictionاون مرد لعنتی اعصابشو بهم میریخت. راحت توی اتاق و روی تختش دراز کشیده بود و بهش دستور کیک قهوه هم میداد؟! اون حجم از اعتماد به نفسی که داشت، یه سوراخ بزرگ وسط شکمش بود و نگاه توی چشمهاش جوری بود که انگار توی چند ثانیه میتونست تمام هستی رو نابود کنه...