نابی از ماشین پیاده شد و تماس رو جواب دادجونگ کوک از داخل ماشین نابی رو نگاه میکرد
نابی دستی توی موهاش کشید و موهاش رو به نشانه ی کلافگی عقب داد
جونگ کوک کم کم داشت نگران میشد ،پس از ماشین پیاده شد
+یعنی چی که موافقت شده ؟
+من تورو استخدام کردم که اون خیلی راحت آزاد شه؟؟گوشیو قطع کرد و روی زمین پرت کرد و با لگد روش میزد
جونگ کوک سمتش دویید و توی بغلش کشیدش
+عوضیی ..عوضی قاتلل
-هی هی اروم باش نابی ..نفس عمیق بکش
کم کم داد عصبانیت به هق و هق گریه تبدیل میشد+جونگ کوکا ..اون ..اون عوضی داره آزاد میشه ،اه شیبل..
جونگ کوک تعجب کرده بود اما حدسی داشت که اون داره درمورد چی حرف میزنه
سر دختر رو نوازش میکرد و میبوسید
-چیزی نیست..
............
درو باز کردن و داخل رفتن
جونگ کوک نابی رو به اتاقش برد و روی تخت خوابوندش
-چیزی نیاز داشتی صدام کن باشه؟
+جونگ کوک ..نرو
-نرم؟
+تنهام نزار خوابم نمیبرهجونگ کوک لبخندی زد و باشه ای گفت
درو از پشت قفل کرد و توی تخت رفت
نابی سرش رو روی شونه جونگ کوک گذاشت و جونگ کوک نوازشش میکرد
+چیکار کنم حالا
-فعلا بهش فکر نکن باشه؟ میگردیم و مدرک جدیدی پیدا میکنیم
+آخه منطقی نیست ،یکی از پلیسا اعتراف کرده و فیلم رو دستکاری و فتوشاپ کرده؟ مزخرفه
-مطمعنم هیچکس باورش نمیکنه ..ولی تو نیاز داری قوی تر شی ..بیا یه مدت کاری به کارش نداشته باشیم و روی خودت تمرکز کن ،تو این مدت اروم تحقیق میکنیم ،ریاست شرکت دست تهیونگه و میخواد شرکت رو ببنده و شرکت خودش رو راه اندازی کنه .مطمعنم همین بهش ضربه ی بزرگی میزنه
+اوهوم ..جونگ کوک سر نابیرو بوسید و محکم تر بغلش کرد
+مرسی که هستی
-تشکر نکن
لبخندی روی لب های نابی نشست
جونگ کوک مثل سرم توی تب و مریضی بود
بودنش باعث میشد نابی زمین نخوره
......
صبح روز بعد نابی و جونگ کوک ماجرا رو برای بقیه هم تعریف کردن
تهیونگ از کوره در رفته بود اما نابی و جونگ کوک سعی کردن که ارومش کنن و موفق هم شدن
تهیونگ نمیتونست به نابی نه بگه یا باعث ناراحتیش بشه
وسایل هاشون رو جمع کردن و بعد از خداحافظی با والدین هوسوک خونه رو ترک کردن
....بعد چند ساعت به سئول رسیدن
تهیونگ باید اول به شرکت سر میزد پس اون رسوندن شرکت و یونگی و هوسوک هم رفتن خونه ی خودشون
جونگ کوک گفت که نابی رو میرسونه خونه
ماشین رو نگه داشت
+مرسی ،خسته شدی
-خوبم رانندگی خستم نمیکنه
+فردا بیمارستان میبینمت
کمربندش رو باز کرد و جلو رفت و گونه ی جونگ کوک رو بوسید
-به چیزی فکر نکن، باشه ؟
+سعی میکنم
جونگ کوک دست نابی رو گرفت و بوسید
-هرموقع خواستی بهم زنگ بزن
نابی لبخندی به معنی تشکر زد
+مراقب خودت باش ،استراحت کن
-توهم
![](https://img.wattpad.com/cover/334317991-288-k628753.jpg)
YOU ARE READING
The Diary (دفتر خاطرات)
Fanfictionدفتری که پر از حقایق پنهان و راز هاست دفتری که توی یک بعد از ظهر دل انگیز به دست جئون جونگ کوک رسید توی اون چه چیزی نوشته شده بود؟ خاطرات ؟ درد و دل ؟ couple:استریت genre:انگست ،درام ،عاشقانه ،معمایی ،اسمات ...