قسمت سی و پنجم: مالِ من

3.3K 696 479
                                    

چشم‌های تنگ‌شده‌ی جوهی حس خوبی بهش نمی‌دادن و زیر نگاه خیره‌ی امگا، احساس معذب‌بودن داشت. بااین‌حال سرش رو پایین نگرفت و هرچند سخت اما در برابر خجالتش مقاومت کرد.
اون جفتِ یک امگای فرمانده بود، کسی که برای رهبرشدن تعلیم می‌دید و خوی یک گرگینه‌ی جنگجو رو داشت. به‌عنوان جفتِ چنین شخصی و مهم‌تر از اون به‌عنوان یک آلفای اصیل، تهیونگ باید جلوی خانواده‌اش ثابت می‌کرد که لیاقت امگای فرمانده رو داره.

جوهی نگاه کلی به سرتاپای آلفا انداخت و روی زخم‌های بدنش متمرکز شد. به‌ خوبی به یاد داشت که اون شب چطور آلفا با طعمه‌کردنِ خودش جون برادرش و اون توله رو نجات داده بود و پیش خودش اعتراف می‌کرد که شجاعت و فداکاریش رو تحسین می‌کنه.

«پس تو جفتِ برادرم هستی.»

آلفا قدمی به جلو برداشت و تای ابروهای فرمانده بالا رفتن. انتظار داشت وقتی که تهیونگ، جوهی رو می‌بینه دست‌و‌پاش رو گم کنه و معذب بشه؛ اما تهیونگ نه تنها با خجالت سر به زیر ننداخت، بلکه کسی بود که برای آشنایی بیشتر پیش‌قدم شد و خودش رو به جوهی معرفی کرد.

«کیم تهیونگ، فرمانده‌ی پک آلفاهای شرقی و جفت برادرتون.»

امگای فرمانده با شنیدن صحبت‌های تهیونگ و جوری که خودش رو معرفی کرد، دست‌به‌سینه سرش رو پایین انداخت و برای نخندیدن لب زیرینش رو به دندون گرفت.

فرمانده؟
از کی تا حالا اون آلفای پشمکی فرمانده‌ی پک شده بود و جونگ‌کوک خبر نداشت؟

زیرچشمی نگاهی به چهره‌ی جدی آلفا انداخت و توجه‌اش به دست‌های مشت‌شده‌اش جلب شد.
تهیونگ مضطرب بود و این رو فقط جونگ‌کوک متوجه شد. به‌هرحال بعداز گذروندن زمان کوتاهی با همدیگه، تونسته بود برخی از حالت‌ها و زبان بدن آلفا رو بشناسه.

«جئون جوهی. خواهر کوچیک‌ترِ جونگ‌کوک.»

خشک پرسید و تهیونگ لبخندی به لب زد، سپس فکری رو که از لحظه‌ی ورود جوهی و دیدن چهره‌اش به ذهنش رسیده بود، به زبون آورد.

«شما خیلی شبیه به همدیگه هستید.»

گارد جوهی با دیدنِ لبخند آلفا و لحن گرمی که داشت، کمی پایین اومد و سری در جوابِ حرفش تکون داد. بین اون سه نفر، جوهی و جونگ‌کوک شباهت ظاهری بیشتری نسبت به یونا داشتن؛ یونا چهره‌ی مهربون و دوست‌داشتنی‌ای داشت؛ درحالی‌که جونگ‌کوک و جوهی به‌خاطر کشیده‌تر بودن فرم چشم‌هاشون و ابروهایی که به هم نزدیک‌تر بودن، چهره‌های جدی‌تر و خشن‌تری داشتن.

«من، جونگ‌کوک و یونا سه‌قلوهای همسان هستیم؛ به همین خاطر از نظر ظاهری شباهت زیادی به همدیگه داریم.»

My you Where stories live. Discover now