●part14●

42 6 0
                                    

[ووت ، کامنت و کاور یادت نره :> ]

. . .

حدود 15 دقیقه بود که هر دو پسر الفا از حیاط برگشته بودن و الان همه داشتن از غذاشون لذت میبردن ...

بهشون خوش میگذشت و حتی خدمتکار ها و سرآشپز ها هم باهم مهمونی گرفته بودن ...

رایحه ی پِتریکو و دارچین سرتاسر عمارت رو گرفته بود و باعث میشد غذا خوردن لذت بخش تر بشه ...

بعد از شام ، ‌همه داشتن به هم نگاه میکردن و خب موضوعی برای بحث کردن نداشتن ...

به جز دوتا هکر ... اونا از اولش داشتن بحث میکردن...
و خب این باعث شد فکر شیطانی ای به سر همشون بزنه...

اما هنوز زود بود ...
یه جی به اطرافش نگاهی انداخت . تو فکر و خیالاتش بود و عادی بود . اون هر موقع دنبال ایده بود به در و دیوار نگاه میکرد...

یه جی: آهااا. نطرتون راجب یه فیلم ترسناک چیه ؟ مثلا جن گیر ؟ دیدینش؟

ایده ی خیلی خوبی بود .این چند وقت به خاطر کار هایی که داشتن فرصت اینکه فیلم یا سریالی ببینن نداشتن ‌پس همه موافق بودن ...

عمارت جئون یه سینمای شخصی داشت ... کوچیک بود ولی همشون جا میشدن ...
اتاق سینما باعث میشد حس سفینه و کهکشان بهت داده بشه که واقعا زیبا بود . به پای عمارت کیم نمیرسید چون سینمای اونجا شخصا طراحی شده بود . ولی باز هم زیباییشو به خوبی نشون میداد ...

همه کنار هم نشستن و منتظر بودن تا یه جی فیلم رو بزاره که جونگ کوک یادش افتاد که یونگی از تاریکی و فیلم های ترسناک خوشش نمیاد...
روشو به یه جی داد و بعد از مکثی گفت :
نظرت راجب احضار چیه ؟ جن گیر زیاد ترسناک نیست . درسته تهیونگ؟

پسر آلفا تازه فهمیده بود منظورش چیه و یادش افتاد که جیمین هم اونقدرا شجاع نیست ...
پس با حالت فیلسوفانه ای روشو به یه جی داد و ادامه داد :

آره آره . درسته . من قبلا جن گیرو دیدم . حرف زیادی برای گفتن نداره...

یه جی هم لبخند شیطانی محوی زد و فیلم رو گذاشت و بعد از خاموش کردن چراق های اتاق ، بین دو پسر آلفا روی مبل نشست ...

تا اواسط فیلم خبری نبود ولی آخرای فیلم ، جیمین و یونگی کلا یادشون رفته بود که باهم مشکل دارن... یه پتو جلوی صورتشون گرفته بودن و خیلی ریز و یواشکی جلوی چشماشون میگرفتن تا داد نزنن ...

اوضاح خنده داری بود...

فیلم داشت تموم میشد و این یعنی باید میخابیدن . به خاطر بادیگارد ها اتاق ها تقریبا پر بودن . تهیونگ و جونگ کوک برخلاف خواسته ی خودشون اتاق جدا داشتن ....

دوتا دستیار هم یک اتاق داشتن و یه جی هم که اتاق خودش ...

حالا وقت نقشه ی شیطانیشون بود ...
دختر آلفا روشو به جیمین داد ... امروز اولین بار بود که صورتشو از نزدیک میدید...

SynodicNơi câu chuyện tồn tại. Hãy khám phá bây giờ