[کاور ، ووت و کامنت یادتون نره :>]
همینطور که پله هارو پایین میومد ، یه دستی به لباسش کشید ...
با هر پله سرعتش 2 برابر میشد و نفساش سنگین تر ...عمارت کیم کلا یدونه بادیگار زن داشت ، و حالا میخاستن بهش دستور یه ماموریت رو بدن...
همینطور که پله ها رو 2 تا یکی میکرد تا سرعتشو بیشتر کنه ، یه حس ترس یا بهتر بگیم نارضایتی ، توی قلبش جا واکرد...
_ چت شده دختر ؟ خودتو جمع کن. بالاخره داری مادام رو ملاقات میکنی و میخاد بهت اولین ماموریتتو بده . از پسش بر میای...
نگرانیش بدتر هم شد ولی کار دیگه از دستش برنمیود چون با آخرین قدم بلندش دقیقا توی چهارچوب دَر اتاق مادام فرود اومد و یه صدای تِق تولید کرد...
عالی شد ... اول بسم الله گند زده بود...
یکم عقب رفت و صاف ایستاد و کت و شلوار و کراواتشو مرتب کرد ...قلبش انقدر تند میزد که دیگه حتی ضربانش رو حس نمیکرد...
تَق تَق تَق
_ مادام ؟ بادیگارد بورام هستم ...
+بیا تو...
تمام سعیشو کرد تا تَنَفُسِشو مرتب کنه . چون مادام شبح همون روز یه نفرو سر این موضوع احراج کرده بود...
در رو که باز کرد ، به لحظه ای نکشید که بوی وانیل به مشامش خورد ...
خدای من ، این بو میتونست باعث دردسر بشه! چون خودش بتا بود ، برای اون مشکلی ایجاد نمیکرد . ولی تا به حال هیچ رایحه ای انقدر قوی به مشامش نخورده بود...
با چشماش توی اون اتاق به دنبال مادام گشت ولی نمیتونست پیداش ک ... وایسا ببینم ...
یکم که جلو رفت دقیقا روبه روش مادام رو دید که پشت میز درحال نوشتن نامه ای بود...
یه کلاه خیلییی بزرگ هم روی سرش قرار داشت که باعث میشد در وَهله ی اول تو اصلا نتونی فرد پشت کلاه رو ببینی...
2 قدم جلوتر رفت و جلوی میز ایستاد...
بالاخره مادام جوهر رو رها کرد و نامه رو بسته بندی کرد و سرشو بالا آورد...یه زن آسیایی به نظر میومد ، شاید هم دورگه بود ... موهای کوتاهی داشت که به زیبایی حالت گرفته بودن ولی ... چشماش...
چشمای اون زن انقدر خشن به نظر میومد که بورام حالش گرفته شد ... از دست این زن خیلی کارا برمیومد...+ هوم. دختر خوشگلی هستی. نمراتتم توی تمرینات استتار و تیر اندازی از همه بالاتر بوده . اندامتم که رو فرمه ... هوم . خوبه ، به درد ماموریتم میخوری.
_ بفرمایید که چه کاری از دستم برمیاد . انجام شده بدونیدش.
+ هوم . خوب زبونی هم داری . من 2 تا کار برات دارم ... اول از همه و مهم ترینش ، این نامه رو میبری و به بادیگارد مافوقت میدی . بهش بگو دقیقا ساعت 3 نامه رو به اطلاع برسونه . بقیشو خودش میدونه ...
![](https://img.wattpad.com/cover/373816292-288-k939731.jpg)
YOU ARE READING
Synodic
Action《چرا ؟چرا باید تورو الان و اینجا ملاقات میکردم...ستاره ی من》 ☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆ بیاین با هم دیگه قدم بزاریم در دنیای مافیا های خشن و پول پرست.مافیا های اصیلی که هیچ کس حتی جرئت به زبون اوردن اسمشونم نداره. اما چی میشه اگه توی همچین جهانی دوتا آلفا...