●part17●

28 4 7
                                    

[ووت، کاور و کانت یادت نره نُوا* :>]

از وقتی برگشته بودن ، همینطور روی مبل لم داده بود و کاری نمیکرد ...
یونگی از وقتی اومده بودن توی اتاقش بود ، یه جی هم رفته بود بیرون بگرده و جونگ کوک... خب اون معلوم نبود کجاست. از زمان برگشتشون غیبش زده بود...
سعی میکرد بخوابه ولی خوابش نمیومد. پس فقط به در و دیوار عمارت جئون خیره بود و تجزیه و تحلیلش میکرد...

"هوم. اگر دیواراشو تیره میکردن شیک تر میشد . ولی نه... اون موقع مثل عمارت کیم ترسناک میشد. البته اونجام ترسناکه چون رئیس کیم اجازه نداده تهیونگ ایدشو بده..."

توی همین فکرا بود که گوشیش زنگ خورد...
"... یوجین ؟"

آبی رو که دتش بود روی میز گذاشت و ایستاد و دستشو کرد توی جیبش...

_ الو؟ یوجین ؟ هیچی نشده بهم زنگ.... . اونجا چه خبره؟

صداش کاملا جدی بود .سر و صدای تیر اندازی و هم همه به اندازه ای بود که از پشت گوشی شنیده شه...

+جیمین شی ، ما اینجا یه کوچولو کمک میخایم ... آدرسو براتون فرستادم ...

_ وا . پس تهیونگ داره چه گوهی میخوره؟

+ جناب تهیونگ مجبور شدن اینجا رو ترک کنن . اطلاعاتو بعدا بهتون میدم . فعلا اگر میشه یه دستی برسونین...

" لعنت بهت ته ... اگر تا من میرسم اتفاقی برای داشم بیوفته با دستای خودم خَفَت میکنم..."

_ حله . ولی یکم طول میکشه خودت که میدونی...

+ بله آگاهم . پس منتظرتون میمونم...

و مکالمشون تموم شد....

با عجله بلند تا به سمت آشپز خونه بره ... عجله داشت و زمان هم نبود...

همینطور که به سمت آشپزخونه قدم برمیداشت راهش به پسر آلفایی که با یه کت توی دستش و با عجله از پله ها پایین میومد خورد ...

جیمین : اوه جایی میری؟ ... مهم نیست . شراب قوی توی خونه دارین؟

+ آره داریم . برای چی میخای؟ اوه نکنه...

_ خفه شو بابا . باید برم پیش یوجین عجله دارم ... شرابارو کجا میزارین؟

یونگی تازه فهمید قضیه چیه..

+وایسا ببینم توهم داری میری برای مزایده؟

_ تو از کجا میدونی؟

+ سونگ هونم پیش یوجینه . بعم زنگ زد گفت نیرو ی کمکی میخاد... توی این وضعیت شراب برای چیه؟

_ بعدا میفهمی . شرابو رد کن بیاد. 5 دقیقه ای اوکیش میکنم...

پسر آلفا یه شراب و لیوان به جیمین داد و کنارش نشست تا ببینه میخاد چیکار کنه ولی از اول بسم الله پشماش ریخت...

SynodicOù les histoires vivent. Découvrez maintenant