تنها چیزی که توی فضای شلوغِ دادگاه شنیده میشد،زمزمه های مردم بود.
به دستوره پدرش اون هم به دادگاه جونگکوک اومده بود تا شاهد باشه که هیچ کاری نمیتونه براش بکنه!نه قاضی و نه جونگکوک،هیچکدوم هنوز نرسیده بود.
اگه همین الان اونجارو ترک میکرد،اتفاقی میافتاد؟اصلا نمیخواست نتیجه ای که از همین الان هم معلوم بود رو بفهمه!
با باز شدن در و ساکت شدن مردم،از فکر و خیال بیرون اومد.
جونگکوک هم درحالی که همون دوتا پلیس بازوهاش رو گرفته بودن،اومد.
تنها چیزی که از صورتش میشد فهمید،کبودی های بیشتر بود.
به جز همون دوتا پلیس،هیچکس سمت اون نشسته بود و اون فقط تنها بود!
مطمئن بود که اگه فقط یه بار به چشماش زل بزنه،همینجا افساره احساساتش رو از دست میده و گریه میکنه!
و همین اتفاق هم افتاد؛اما سریع روشو برگردوند و مشتهاش رو روی زانوهاش سفت کرد.میخواست بره پیشش و بگه که اون کنارشه و هرچی بشه تنهاش نمیزاره...ولی الان؟ ممکن نبود.
نگاهش به پدرش افتاد که با پوزخند به جونگکوک نگاه میکرد؛اما چصی بعد با دیدن قاضی پوزخندش محو شد؛حتی وکیل مدافعش هم غافلگیر شد.
مثل اینکه قاضی رو نمیشناختن!قاضی سرجاش نشست.
×شروع کنید.
منشی برگه ای رو برداشت و از روش خوند:
÷کیم جه جون علیه جئون جونگکوک؛پرونده ی جنایی شماره ۱۸۱۴ به جرم قتل برای محاکمه.
قاضی سر تکون داد.
×حضار شاکی.
÷وکیل مدافع مین هیونگ سوک،دستیار حقوقی هان جویون،وکیل مدافع پارک هئون دومین دستیار حقوقی و وکیل مدافع پارک هئون دومین دستیار حقوقی و وکیل مدافع جانگ آئه ری،دادستان خصوصی.
×حضار متهم
÷وکیل مدافع چا جیون و وکیل مدافع لی هانبین؛اما...آقای لی حضور پیدا نکردن.ابروهای قاضی بالا رفت و به جونگکوک که تنها بود،نگاه کرد.
×آقای جئون،وکیلتون کجاست؟
_اون مرده.نگاه تهیونگ روی پدرش رفت که بعد از شنیدن این حرف تک خنده ای کرد.
مطمئن بود که این کاره پدرشه چون اینطوری میتونن پرونده ی جدیدی برای جونگکوک،بخاطر نقض قوانین دادگاه درست کنن!×خب حالا باید چیکار کنیم؟ شما وکیلی ندارید.
جونگکوک میخواست از سرجاش بلند شده که با حرف تهیونگ متوقف شد.
+متاسفم که دخالت میکنم؛اما مایلم خودم رو به عنوان وکیلشون معرفی کنم جناب قاضی.
نگاه شوکه ی همه حتی پدرش روی اون افتاد.
ВЫ ЧИТАЕТЕ
"Since 1894" Captain Jeon
Фанфик●فصل اول اتمام یافته● [ترجمه شده] "وقتی که جنگ تمام بشه،ما ازدواج خواهیم کرد و من گلی به زیبایی تو خواهم کاشت و داستان ما یکی از زیباترین داستان های عاشقانه ی جهان خواهد بود. دوستت دارم!" -نامه ای که در جیب شلوار یک سرباز مرده یافت شده؛کاپیتان جئون...