𝗣²⁹_𝗛𝘂𝗿𝘁

76 20 5
                                    

"۶ دسامبر ۱۸۹۴
دفترچه خاطرات عزیزم...

از اونجایی که الان پر از احساسات مختلفم،نمیدونم که دقیقا چطوری باید این کارو شروع کنم!
قلبه من بلاخره عاشق شده و دلیلش جونگکوک بود،هست و خواهد بود.

تا حالا این حسارو تجربه نکرده بودم...
پروانه ها؟ مورمور شدن؟ جرقه ها و حسا الکتریسیته؟
هیچوقت آنقدر خوشحال نبودم...

ولی میترسم...من میترسم چون می‌دونم بعد از هر خوشی یه بدبختیه...

همین الانشم دسامبره و فقط چندروز تا ژانویه مونده.
می‌دونم که باید خودمو برای سناریوهای بعدی آماده میکردم...

ولی الان بدجور میترسم چون می‌دونم که عاشقش شدم...
احساساتم عمیق شده و منه احمق اجازه دادم این اتفاق بیفته!

این اتفاق جز برنامه های من نبود...

الان کتابهای تاریخ چی میشن؟
من واقعا نگرانم و از اینکه قرار شاهده رفتنش...مردنش باشم...واقعا متنفرم!

فقط با فکر کردن بهش قلبم به درد میاد...
باید احساساتم رو کنترل کنم و این بدجور سخته...

از کی اینطوری شدم؟

اهم...پری عزیز،من درباره ی زندگی طولانی با اون آرزو کردم...اصلا شنیدیش؟
امیدوارم شنیده باشیش و برآورده ش کنی...
لطفاً...

با این سرعتی که زمان داره پیش می‌ره...میترسم که واقعا از دستش بدم...

آسیب دیده
کیم تهیونگ"

"Since 1894" Captain JeonOnde histórias criam vida. Descubra agora